اگر هنوز ندیدش نخوانید.
پیر ما گفته بود کمال همه را در بر دارد. پس اگر همه در بر اوست، باید دو رو داشته باشد، سفید و سیاه. سفید و سیاهی که متمم هم نیستند، انکار همند. اگر قرار بر تعالی است باید به هر دو سو شتافت. سیاهی و سفیدی هر دو در نهانخانهی دل نهفتهاند. خیال سادهلوح همیشه سفیدی را برمیگزیند و در پیاش رنج و معصومیت و شکنندگی را و حرص و شهوت و آتش و عشق سیاه در جعبهی خود فراموش میشوند تا اکنون. اگر انکار هم هستند چگونه هم این بود و هم آن؟ بین این و آن اگر هر دو یکی هستند انتخابی نیست. شاید داستان انتخاب نیست و تغییر است. از سفید به سیاه و از سیاه به سفید. حال بگو وقتی یکی به دیگری بدل میشود، کدام است که رها میکنند؟ کدام تغییر را تحمیل میکند؟ گذشته از آن، بهای این تغییر چیست؟ جز جان؟ بهایی ناچیز برای کمال؟ کمالی که فراتر از سفید و سیاه است، فراتر از زندگی و مرگ است.
نظرات:
آرند یکی و دیگری بربایند
بر هیچ کسی راز همی نگشایند
و
هم ظلمت و هم نور به یکجا نتوان دید...
خراب نوشته هاتم آمیرزا
قبلنا می خوندم که ول کردی و دوباره دیدم قلم برداشتی.
بعضی هاش رو هم نفهمیده تا آخر می خونم بلکه فعالیت ناخود آگاه مغزم بعده ها درکش کنه.
این فیلم رو مثل بقیه فیلمای آرنووسکی بلعیدم. خیلی بجا نوشته بودی.
می خوامت
راستی مطلبت رو با ارجاع گذاشتم تو فیسبوکم
با اجازه
صفحهی اول
آرند یکی و دیگری بربایند
بر هیچ کسی راز همی نگشایند
و
هم ظلمت و هم نور به یکجا نتوان دید...