- قربان همهی نیروهایمان را متفرق کردهاند. از تمام موانع گذشتهاند. مثل باد پیش میآیند. تمام شد، هیچ کاری از دستمان برنمیآید. رسیدهاند.
- دستهایشان، دستهایشان را مشت کردهاند؟
براوو!
آدام: مادرم چهقدر زیبا بود.
گوئن: هنوز هم زیبا است.
آدام: برای زیبا بودن زیادی غمگین است. آدمی به این غمگینی، نمیتواند زیبا باشد...
ناپیدا
لینک دادم.
چقدر این نوشته ها دلنشین هستن
نترس.
غنچه اي گل را در مشتشان پنهان كرده اند تا هيجان زده ات كنند.