Hisham_Matar2008_2.jpgیکی دو هفته قبل در پاراگراف کتاب‌خوانی هشام مطر بود. کتاب دومش، آناتومی یک ناپدید شدن، تازه منتشر شده است. کتاب اولش جزو لیست کوتاه بوکر بود. مطر لیبیایی است، در مصر مدرسه رفته و بیست و پنج سال قبل به لندن رفته و در دانشگاه معماری خوانده و بعد همان‌جا زندگی کرده. قبل از آن فقط یک داستان به اسم نعیمه ازش خوانده بودم، تازه آن را هم امروز یادش افتادم. کتاب در مورد زندگی یک پسر و نامادری جوانش پس از ناپدید شدن پدر است. از متن که می‌خواند برایم همه چیز تصویری بود، انگار نشسته‌ام پای دریایی که توصیف می‌کرد. آدم ساده و صمیمی‌ای بود، راحت نشسته بود، لبخند می‌زد. یکی پرسید داستان کتاب چطور به ذهنت رسید. تعریف کرد پاییز دو سال قبل برای استراحت رفته بوده یکی از این هتل‌های بغل دریا. در هتل تقریباً خودش بوده و خودش. صبح‌ها می‌رفته کنار ساحل کتاب می‌خوانده. یک روز عصر دو نفر از مقابلش رد شده‌اند، یکی جوان و یکی پیر، شاید پدر و پسر. خط ساحل را گرفته بودند و می‌رفتند. آن که جوان بوده دستش را کاسه کرده بوده دور آرنج پیرمرد. گفت به فکر افتاده کجا می‌روند. از آن تصویر ایده کتاب به ذهنش رسیده بوده. عجیب بود برایم. یک دلقک هندی هم در جلسه بود که وقتی نوبت کتاب‌خواندش رسید سرم را انداختم پایین در ویکی زندگی هشام را خواندم. پدرش سیاسی بوده و مخالف قذافی. سال نود میلادی در قاهره توسط پلیس مخفی مصر دزدیده و تحویل مصر داده شده بوده و از آن زمان مفقودالاثر است. حتی بعد از سقوط مبارک خبری در نیامده. خودش می‌گفت نویسنده همیشه زندگی خودش را می‌نویسد. یک سال طول کشیده تا به جمله اول کتاب برسد. وقتی آخر جلسه کتاب را بردم امضا کند ذوق کرد یکی از خاورمیانه در جلسه بوده. اسمش را با خط خودمان برایم امضا کرد.


نظرات:

جا داشت يه تصوير هم از امضاش ميذاشتي.


چه احساسی خوبی از خواندن این پست به آدم دست می دهد. هر چند که در عمق بسیار غمناک است...



صفحه‌ی اول