murakami-photo.jpgیادم نمی‌آید کدام مصاحبه بود، موراکامی یک جایی گفته بود برای نوشتن داستان‌هایش باید به ژرفای تیره و تاریک روحش برود و برای همین نوشتن برایش سخت است. نمی‌دانستم از چه ژرفایی حرف می‌زند؛ آن زمان چیز زیادی از دنیای آقای هاروکی موراکامی نمی‌دانستم. «کافکا در کرانه» برایم یک واقعه‌ی مهم بود. اصلاً انتظار نداشتم این همه بر رویم اثر بگذارد. از آن موقع داستان‌های بلند و کوتاه زیادی از موراکامی خواندم. همین چند روز پیش کتاب آخرش 1Q84 را تمام کردم و هنوز گربه‌ها و زن‌های داستان‌هایش که همیشه بعدی متافیزیکی و خیالی دارند برایم جذاب هستند. اواخر زمستان پیش داستانی ازش در نیویوکر بازچاپ شد به نام «بشقاب پرنده در کوشیرو». داستان را دوست داشتم و ترجمه‌اش کردم. تلاش کردم برگردان خوبی بشود. اینجا گذاشته‌امش. پی دی اف داستان، آخر همان صفحه برای چاپ موجود است. از سارا ممنونم که داستان را ویرایش کرد.


نظرات:

سپاس فراون بابت ترجمه‌ی تر و تمیز و شیوای‌تان


یک کتاب از او خواندم / مجموعه ایی داستان کوتاه.


دستِ شما درد نکنه :)


دست مریزاد.مرسی از میرزای عزیز و سارای نازنین برای دوباره خلق این وزین.


thank you


با تشكر!


خیلی عالی بود ممنون


bad az 3-4 sal yehoo cheghad ashna be nazaram omad...az to khabgard didam..mirza pikofski....vali na...ghablan ba khate nastealigh mineveshtid fekr konam..kotah mokhtasar mofid....albate alan ham khube ha vali ghabli k eto zehnam bood ye chizi gheyr az in bood.bebakhshid ke finiglish minevisam..font efarsim irad dare....paydar bashid mirza jan


کوش؟
-------------
میرزا: در خط یکی به آخر، کلمه "اینجا" به صفحه اش لینک شده است.


ميرزاجان اين جاهايي که گذاشتي براي دانلودکتاب فيلتر شده و باز نميشه لطفا يک جاي ديگر بگذار که ما بتوانيم برش داريم
-------------
میرزا: داستان روی همین وب سایت است و اگر فیلتر شده، باید کل سایت فیلتر باشد. این طور است؟
به هر حال اینجا هم گذاشتمش
http://www.4shared.com/office/4XdL56PE/murakami.html


متشکر ميرزاي عزيز برداشتم


میرزای عزیز از شما و سارا برای ترجمه روان و خوب داستان متشکرم.امیدوارم بازهم از شما داستان بخوانم.


سلام
اگه به ترجمه کتاب علاقه مند هستید خوشحال میشم دبا شما همکاری کنم.
بنی هاشمی
انتشارات آوای مکتوب


سلام میرزا.
پاییز نود و شش کافکا در کرانه رو خوندم. لمس تخیل موراکامی، حرف زدن گربه های نازنین و پسری که به کتابخانه می رود تا در کنج ان زندگی کند و عشق.
بعضی چیزهایی که دوستشان داشتم در این کتاب هست.من هم مثل بسیاری اخر کتاب دچار ابهام و گیجی شدم. بقول خود موراکامی لابد باید یکبار دیگر بخوانمش ولی خوشمزگی اش بعد نزدیک به یکسال زیر دندانم است. از این که شما هم از کافکا در کرانه لذت برده اید خوشحالم چون نشان می دهد تخیل از خوراکهای مورد علاقه تان است.
دن ارام را بعد از خواندن یادداشت شما تصمیم گرفتم بخوانم البته نه با ترجمه شاملوی عزیزمان که روحش شادمان.
کتاب رمان «دزد کتاب» را اگر نخوانده اید معرفی می کنم. به وقتی که ادم میگذارد میارزد و دلنشین است.
موفق باشی
سعی میکنم بقیه مطالبت را هم بخوانم.🙆



صفحه‌ی اول