«...جنگ واقعی آن چیزهایی بود که خودش از اشغال چین به دست ژاپنیها در ۱۹۳۷ دیده بود؛ جنگ واقعی رزمگاههای قدیمی هونگجائو و لونگهوا بود که هر بهار استخوان مردگان دوباره در شالیزارها سبز میشدند و به سطح آب میآمدند؛ جنگ واقعی هزاران پناهندهی چینی بود که انبوه انبوه در جانپناههای چوبی پوتونگ از وبا میمردند؛ جنگ واقعی سرهای غرقه به خون سربازان کمونیست بود که در سراسر بند چینیها بر سرِ نیزه زده بودند. در جنگ واقعی کسی نمیداند طرفِ کیست، و نه پرچمی در کار است، نه گویندهای، نه برندهای. در جنگ واقعی دشمنی در میانه نیست...»
جی. جی. بالارد، امپراطوری خورشید، برگردان علیاصغر بهرامی، نشر چشمه
راستی میرزا! وقتی اخبار را نگاه میکنم یاد حرف تو می افتم ... هنوز هم کسی یونان را جدی نمی گیرد....
----------
میرزا: :)))
کاش میشد همینجا به پستهاتون پلاس داد.
-----------
میرزا: شدن که میشه. یک بار گذاشتمش و به نظرم خیلی سر و وضع قالب را رنگارنگ کرد و خوشم نیامد برداشتمش. حالا شاید باز گذاشتم.
"cheshme" ro ham ke daran mibandan..
نفرين به هرچه جنگ است