بیشتر امروز رانندگی کردم. سر راه یک خانه-موزه دیدم. ایسلندی‌ها در زمان دقیانوس از تورب برای خانه ساختن استفاده می‌کردند. تورب می‌شود قسمت فوقانی خاکی که با ریشه‌های علف حالت محکمی پیدا کرده و از دشت‌ها می‌کندند. یک حالت خاصی باشد می‌شود جای سوخت هم ازش استفاده کرد. این ملت این‌ها را به شکل چهارگوش می‌بریدند و مثل آجر روی هم می‌گذاشتند و می‌شد دیوار خانه. این موزه که زمانی خانه‌ی اعیانی کشیش بود چند اتاق داشت و همه‌ی دیوارها جز اتاق خواب با همین تورب بودند. اتاق خواب از چوب ساخته شده بود. نتیجه‌ی تورب این بود که داخل خانه خیلی مرطوب می‌ماند که برای زمستان وضع خیلی مطلوبی نیست.

در ایسلند ذرت و گندم و برنج و سیب‌زمینی سبز نمی‌شود. فقط یک نوع جو یا علوفه دارند که به درد چهارپایان می‌خورد. نتیجه این می‌شود که شکم سیر‌کن‌های اصلی همه‌ی ملت‌ها که می‌شود نان و برنج و سیب‌زمینی را نداشتند. غذایشان همیشه ماهی و گوشت و پنیر و غیره بوده. این‌ها هم که از آسمان نمی‌بارند. من جسارتاً نتیجه گرفتم به وقتش خیلی گرسنگی کشیدند. مقام مسؤول موزه یک جوانکی بود هجده نوزده ساله و دل پری از ریکیاویکی‌ها داشت. هم به خاطر سیاست و هم به خاطر اقتصاد. ایسلند از بحران مالی چند سال قبل بیشتر از همه‌جا ضربه خورد و سه بانک اصلی‌اش ورشکسته شدند. بدهی اصلی بانک‌ها هم به انگلیس است. حالا گویا اتحادیه اروپا گویا تهدید کرده که یا ایسلند با انگلیس حسابش را صاف می‌کند یا مشمول تحریم می‌شود یا یک چنین چیزی. این پسر هم عصبانی بود که تازه در ریکیاویک می‌گویند ما باید به اتحادیه اروپا بپیوندیم و واحد پولمان بشود یورو. من هم سر تکان می‌دادم و مرتب می‌گفت حق با شماست.
کمی زمین‌شناسی. بامزه‌ترین نکته اینکه که ایسلند هنوز در حال ساخت است. یعنی هر سال یک سانت و نیم قد می‌کشد و هنوز مسایل صفحات زیرینش تمام نشده‌اند. ایسلند گمانم از برخورد صفحه‌ی زیرزمینی اروپا و آمریکا ایجاد شده و در نتیجه غرب کشور جزو آمریکاست و شرقش جزو اروپا. مرز این دو صفحه هم از وسط کشور می‌گذرد و آن روز که در محل پارلمان سابق‌شان بودم دقیقاً روی خط واسط اروپا و آمریکا ایستاده بودم و خودم خبر نداشتم که اگر می‌داشتم دو دقیقه بیشتر می‌ایستادم. ایسلند به خاطر جریان گلف استریم گرم است. یعنی اگر این جریان نبود اینجا قابل سکونت نبود ولی الان بد نیست و زمستان‌های معتدلی دارد. ایسلند جز در یک جزیره‌ای آن بالایش از این جاهایی نمی‌شود که کلاً روز یا کلاً شب بشود. ولی آن جزیره‌ی مظلوم در ژانویه یک قطره آفتاب ندارد.
زمانی که وایکینگ‌ها آمدند اینجا پر جنگل بوده، آن‌ها هم همه‌شان را استفاده کردند. مشکل این است که درخت اینجا به سختی سبز می‌شود و در نتیجه دیگر درخت ندارند، یا اگر دارند خودشان فوقش در گروه‌های چند ده تایی کاشته‌اند. تنها پستان‌دار بومی جزیره روباه قطبی است که گیر من یکی نیامد. آدم‌ها با خودشان گوسفند و گاو و گوزن و سگ و گربه آوردند. یک سری تلاش‌هایی هم شده بوده که راسو و چند نوع گاو و موجودات دیگر بیاورند که هیچ موفقیتی حاصل نشده.
متفرقه‌جات اینکه این اواخر عاشق گلف شدند و سر راه زمین گلف زیاد دیدم که کاملاً با توجه به طبیعت اینجا خنده‌دار بود. از بین هنرها عاشق مجسمه‌سازی هستند و هر ده کوره‌ی صد نفری یقیناً یکی دو مجسمه‌ی تیپ مدرن دارد. میانگین عمرشان حوالی هشتاد است و فقط از ژاپن عقب‌تر هستند. در باب حقوق زنان گویا جزو پیشرفته‌ترین ملت‌ها هستند و اولین نخست‌وزیر (یا رئیس‌جمهور بود؟) زن دنیا را داشتند. عاشق بیورک هستند که یحتمل صدایش را شنیدید. زمستان هم توریست دارند که می‌آیند سر راه اروپا یا آمریکا چند شب می‌مانند که شفق‌های قطبی را ببینند. در هر حال اگر یک زمانی هوس ایسلند آمدن کردید تابستان بیایید. الان که بهار است هنوز جزیره سبز نشده و سرد است.
بقیه راه جز چند آبشار خبر خاصی نبود. بیشتر راه پادکست‌های جامانده تو تلفنم را گوش کردم. الان ریکیاویک هستم، در حقیقت کمی آن‌طرف‌تر یک جایی به اسم کِفلاویک. در این یک هفته دو هزار و دویست کیلومتر رانندگی کردم. این حدوداً مسیری است که گشتم.
فردا صبح از ایسلند می‌روم.


نظرات:

در محل پارلمان سابق‌شان بودم دقيقاً روی خط واسط اروپا و آمريکا ايستاده بودم و خودم خبر نداشتم که اگر می‌داشتم دو دقيقه بيشتر می‌ايستادم. ///میدانی میرزا بکن 4 دقیقه به جای من هم بایست . :)))) . کجا می خوای بری بعدش ؟



صفحه‌ی اول