شاید بدانید و شاید ندانید سه ماه است کبک و به طور خاص مونترال داد و هوار است. هر شب لشکرکشی دانشجویان و پلیس است و می‌زنند و می‌کوبند و قضیه چنان گره خورده که همه تویش ماندند. داستان (که پیشاپیش عرض کنم هم داستان بلند است و هم این متن) از آنجا شروع شد که دولت کبک به این نتیجه رسید از پس خرج دانشگاه‌ها برنمی‌آید و باید شهریه‌ها را زیاد کند و سه ماه دو سال پیش تصمیم گرفت شهریه را از دو هزار و صد دلار در سال برساند به سه هزار هفتصد دلار و قانون سه ماه پیش ابلاغ شد. کلاً شهریه دانشگاه‌ها در کبک از همه‌ی دیگر استان‌های کانادا و ایالت‌های آمریکا پایین‌تر است، حتی بعد از این افزایش. ولی این قضیه افزایش شهریه به مذاق دانشجوها هیچ خوش نیامد و قیام کردند.

اعتصابات و اعتراضات از دانشگاه لاوال در کبک‌سیتی شروع شد و به مونترال کشیده شد. کلاس‌ها را تعطیل کردند و اکثر دانشگاه‌های شهر رفتند تو اعتصاب. دو دانشگاه فرانسوی‌زبان اصلی شهر (دانشگاه مونترال و دانشگاه کبک شعبه‌ی مونترال) که هنوز در اعتصاب هستند. دو دانشگاه انگلیسی‌زبان اصلی شهر (مک‌گیل و کنکوردیا) آن اوایل در اعتصابات بودند، ولی بیشتر من باب همراهی. آن اوایل یکی دو روز قرار بود دانشکده تعطیل باشد ولی خب دانشکده مهندسی که ملت خوش و خرم بودند. در مک‌گیل قضیه کمی بیخ پیدا کرد. بین کسانی که اعتصاب کرده بودند و آن‌ها که می‌خواستند کلاس‌ها برقرار باشد درگیری پیش آمد و حتی یک سری از متعصبین به زور ملت را از کلاس بیرون کردند و کار به پلیس کشید که بیاید داخل دانشگاه. از آن موقع دعواست که پلیس چرا آمد و غیره. البته الان دیگر مک‌گیل و کنکوردیا در اعتصاب عمومی نیستند و گمانم فقط چند دپارتمان علوم انسانی تعطیلند. کلاً نظر شخصی من این است که این شورش یک شورش فرانکوفونی (فرانسوی‌زبانان) است و آنگلوفون‌ها (انگلیسی‌زبان‌ها) کاری بهش نداند، نشان به همین نشان دانشگاه‌ها و محله‌هایی که میزبان اعتراضات هستند (محمد در کامنت‌ها نظر برداشت متفاوتی ارائه کرده است.)
در حدوداً دو ماه اول اعتصابات دولت کل قضیه را نادیده گرفت. نه حرفی و نه مذاکره‌ای و نه عقب‌نشینی. دانشجوها هم تظاهراتشان را هی جدی‌تر کردند. یک‌بار رفتند اتوبان چهل را بستند، یک بار پل شامپلین که از شاهراه‌های جزیره مونترال و ساحل جنوبی است را بستند. آن قدر شلوغ کردند که یک سری مذاکرات بین دولت و نمایندگان سه گروه اصلی دانشجویی شروع شد. دولت حاضر بود کمک‌های مالی را زیاد کند و بورسیه‌ها و وام‌های بلاعوض و غیره ولی دانشجوها حاضر به افزایش یک شاهیِ شهریه هم نبودند. تظاهرات هم پیچیده‌تر می‌شد. بیشتر این تظاهرات در مرکز شهر بودند. پلیس‌ها با اسب می‌آمدند و هیبت اسب‌هاشان دست‌کم نگارنده را حسابی می‌گرفت. بمب دود می‌زدند و کتک و غیره. یک بار وسط اغتشاش گیر افتادم و نمی‌شود گفت حلوا پخش می‌کردند. این اواسط یک دانشجو یک چشم از دست داد. فردای یکی از برخوردها در رادیو می‌شنیدم که رئیس پلیس می‌گفت دقیقاً چند تا بمب دود زدند و کجا و کجا چند نفر گرفتند.
این وسط یک گروه آنارشیست هم لای جمعیت بر خوردند و بانک و ماشین پلیس آتش زدند. کار بالا گرفت. همین حوالی زمانی وزیر علوم استعفا داد و دولت یک وزیر سرسخت‌تر و به قولی مرغ طوفان آورد به جایش. اینجا دولت که مذاکراتش زیاد خوب پیش نمی‌رفت یک اشتباه تاکتیکی مرتکب شد. برداشت یک لایحه‌ای به اسم لایحه‌ی هفتاد و هشت در مجلس ملی کبک تصویب کرد که تظاهرات را محدود کند. این لایحه زدن ماسک حین تظاهرات را ممنوع می‌کرد و در ضمن مقرر می‌کرد اگر تظاهراتی قرار است با بالای پنجاه نفر انجام بشود، باید مسیر تظاهرات به طور کتبی به پلیس اطلاع داده شود (فقط اطلاع، نه کسب اجازه) (محمد در کامنت‌ها یادآوری کرده پلیس می‌تواند مخالفت کند و مسیر دیگری را جایگرین کند و در ضمن مسؤولیت حوادت راهپیمایی بر عهده‌ی برگزار کنندگان است، حتی اگر خرابی‌ها از طرف آنارشیست‌ها باشد). دولت می‌گفت این طوری کسی نمی‌تواند پشت ماسک خودش را قایم کند و بانک آتش بزند. لایحه به مذاق ملت مونترال خوش نیامد. گفتند دولت حقوق شهروندی را نقض می‌کند و کار از دانشجویان فراتر رفت و یک سری از مردم عادی هم ریختند بیرون. نماد جنبش شد یک تکه پارچه قرمز (بهش می‌گویند مربع قرمز) که سنجاق می‌کنند به لباس‌شان. بعد از تصویب لایحه دستگیری‌ها زیاد شدند و همان شب اول گمانم پانصد نفر را گرفتند. خوب هم با باتوم ملت را زدند، طوری که همه صدایشان از خشونت پلیس درآمد.
بعد نمی‌دانم از کجا قرار شد هر روز ساعت هشت تا هشت و ربع عصر هر کس یک قابلمه بردارد و برود جلوی خانه‌اش با قاشق بزند بهش و سر و صدا کند. البته این حرکت گویا در شیلی یک اعتراض ملی و مرسوم است. این جنگ قابلمه‌ای دامنه‌اش فرار رفت و ملت با ماهی‌تابه‌ها و قابلمه‌هایشان راه افتادند در خیابان‌ها. این قابلمه‌پیمایی‌ها در مرکز شهر و محله فرانسوی‌نشین پلاتو بیشتر باب شدند. همه طور آدمی هم بین‌شان هم بود. صاحب‌خانه‌ی من که یک خانم میانسال کبکی است بهم غر می‌زد چرا تو هم همراه ما نمی‌آیی اعتراض. همین یکی دو هفته قبل مذاکرات دانشجویان و دولت با شکست کامل تمام شد و هر دو گفتند با تمام قوا قرار است بجنگند. دانشجوها مطالبات‌شان را بالا هم بردند و به قراردادهای منابع طبیعی در شمال کبک هم حتی اعتراض دارند. دولت در رادیو و غیره آگهی می‌دهد که این افزایش هزینه معادل فقط پنجاه سنت در روز است و ول کنید بابا.
از طرفی مونترال شهر خوشی است و به تعداد موهای سر آدم تابستان فستیوال دارد و درآمد جدی‌ای از جذب توریست دارد. الان وقت مسابقه فرمول یک است و فستیوال موسیقی فرانکوفولی. خب شلوغی به مذاق توریست زیاد خوش نمی‌آید. دانشجوها هم گفتند آبرویتان را می‌بریم. حالا لشکرکشی است. مسابقه فرمول یک چند فستیوال مانندی در چند خیابان مرکز شهر دارد که غرفه می‌دهند به شرکت‌های ماشین و غیره و یک سکوی کنسرت شبانه می‌گذارند و توریست خر می‌کنند. معترضین هر شب تلاش کردند بروند خیابان کرسِنت را فتح کنند و پلیس خیلی جدی نگذاشت. اصلاً در تاکتیک‌های متفرق کردن مردم خبره شدند. می‌آیند سر خیابان‌های منتهی به مراکز سوق‌الجیشی می‌ایستند و سپر انسانی درست می‌کنند. بعد تا معترضان راه دیگری پیدا می‌کنند می‌دوند می‌روند آن ور را می‌بندند. یک بازی موش و گربه‌ای است خلاصه. شاهدان عینی به نگارنده گفتند آن وسط یک سری پلیس با موتور زدند وسط ملت و با ویراژ فراری‌شان دادند. حالا مجروحان کل این سه ماه پنج نفر نمی‌شوند و نگویید این که شد ایران. اینجا به این قضایا عادت ندارند زیاد و شلوغش می‌کنند. رئیس پلیس می‌گفت خب پلیس هم آدم است و اشتباه می‌کند و ما هم به شکایات رسیدگی می‌کنیم، العهده علی خودش.
کلیدی‌ترین جنگ سر خود مسابقه فرمول یک بود. پلیس برداشت دستگیری‌های پیش‌گیرانه انجام داد. یعنی از کسانی که می‌رفتند تماشای مسابقه اگر کسی ماسک داشت، فقط به همین دلیل دستگیرش کردند. خود معترضین می‌گویند هر کس مربع قرمز سنجاق کرده بود را گشتند و بهانه اگر پیدا می‌کردند دستگیرش می‌کردند. من فکر می‌کنم تق‌اش بعداً دربیاید و پلیس را بکشند دادگاه که این رسماً نقض حقوق شهروندی است. به هر حال خود مسابقه به خیر گذشت و خرابکاری‌ای نشد. ولی به هر حال جو فستیوالی شهر نابود شده است. هر شب بدون استثنا در خیابان‌های اصلی تظاهرات است، ماشین‌های پلیس گله‌ای می‌روند مقابله. سه ماه است هلیکوپتر در آسمان می‌گردد. شب‌ها هیچ تضمینی نیست بشود سواره راحت رسید به مقصد، چون کاملاً تصادفی راهپیمایی می‌کنند.
این وسط یک سری دلقک هم هستند. چون دانشجوها علیه دولت استانی هستند، طبیعی است که احزاب اپوزوسیون بروند طرف‌شان. این احزاب مخالف یکی‌شان حزب کبک است که طرفدار استقلال کبک است و طرف دانشجوها را گرفته. یک حزب استانی دیگری هم هست در این شهر که در مجلس فقط یک نماینده پر سر و صدا دارد به اسم امیر خدیر که ایرانی است. این حضرت چپ خودش را معرفی می‌کند ولی بیشتر یک پوپولیست تمام عیار است و من یکی را خیلی یاد احمدی‌نژاد می‌اندازد. آدم محبوبی‌ هم هست البته. آن موقع که به بوش لنگه کفش پرت کردند برداشت به یک دیواری یک عکس بزرگ بوش تکیه داد و از مطبوعات دعوت کرد و در مقابلشان لنگه کفش پرت کرد طرف رئیس‌جمهور مهمترین شریک تجاری مملکتش. حضرت اجل اکیداً هم طرفدار جدایی کبک از کانادا است. پایگاه رأی‌اش بین چپ‌های شهر است و بین ایرانی‌ها محبوبیتی ندارد. خلاصه دلقکی است. دو سه باری که باهاش پیش آمد این ور آن ور صحبت کنم، هر بار کارمان به بحث و دعوا کشیده. حالا این حضرت دارد گلوی خودش را پاره می‌کند برای دانشجویان. آن روز برداشته در یکی از راهپیمایی‌ها جلوی پلیس سر و صدا کرده، آن‌ها هم خیلی شیک آقای نماینده مجلس را دستگیر کردند و بستندش به میله‌ی اتوبوس و جریمه هم بعداً داد. آی دلم خنک شد. هم‌مجلسی‌هایش هم (حتی از حزب کبک) گفتند یک نماینده باید دست‌کم خودش به قوانین احترام بگذارد، حتی اگر مخالف‌شان است. پنج‌شنبه هم دخترش نوزده‌ساله‌اش را در خانه دستگیر کردند که در یکی از مذاکرات با دولت شیشه شکسته و در بستن پل شامپلین هم دخیل بوده. برای اینکه از بقیه زهر چشم بگیرند آخر هفته ولش نکردند و از بازداشتگاه بردندش زندان تا امروز دادگاهش تشکیل بشود.
حالا این که کل داستان به کجا ختم می‌شود معلوم نیست. یک سری اعتقاد دارند دولت دارد از این قضیه برای خودش سوءاستفاده می‌کند. لیبرال‌های کبک از لحاظ سیاسی در وضع افتضاحی هستند و یقین انتخابات استانی امسال را به حزب کبک خواهند باخت. در ضمن یک دادگاه پر سر و صدایی در مورد فساد مالی لیبرال‌ها بعد از دوندگی‌ها بسیار بسیار زیاد راه افتاده که این دولت بسیار فاسد را به خاک سیاه بنشاند. البته فرق اختلاس‌های اینجا با وطن در این است که ابعاد اختلاس‌های این‌ها بسیار کم‌تر است ولی این‌ها باز شلوغش می‌کنند و حق هم البته دارند. خلاصه یک گروه می‌گویند دولت از طرفی می‌خواهد قبل از نتیجه دادگاه به بهانه‌ی اینکه حریف دانشجوها نشده انتخابات را زودتر برگزار کند و از آبروریزی و ریزش رأی جلوگیری کند. یک گروه هم می‌گویند می‌خواهد ملت از شلوغی‌های دانشجوها جان به لب بشوند و به جای حزب کبک طرفدار آن‌ها، دوباره به لیبرال‌ها در انتخابات رأی بدهند. منظور یک نفر هم حتی به نیت دولت خوشبین نیست.
کل این قضایا بر زندگی دست کم نگارنده اثر خاصی نگذاشته. شب‌ها وقت برگشتن از مرکز شهر و دانشکده به سمت خانه (که وسط پلاتو در داد و بیداد قابلمه‌ها است) مقدار مناسبی پلیس و تظاهر کننده‌ها‌ی بعضاً برهنه (این تاکتیک جدیدشان است که لخت بشوند) می‌بینم و می‌رسم خانه و آسه می‌روم و آسه می‌آیم. در جواب صاحب‌خانه‌ام گفتم من اگر اهل مبارزه بودم می‌ماندم مملکتم می‌جنگیدم.

دم‌نوشت: محمد در کامنت‌دانی، نوشته مفصلی در مورد اشتباهات نوشته فوق گذاشته. من اشتباهات را اصلاح کردم (البته توضیحات دقیق‌تر هر مورد را در خود کامنت می‌توانید بخوانید). در ضمن در بند آخر کامنتش در مورد انگیزه دولت در بالا بردن شهریه و دلیل اصلی مخالفت دانشجوها مفصل توضیح داده که توصیه می‌شود. من خودم از این قسمتش دقیق خبر نداشتم. بابت اشتباهات هم عذر می‌خواهم چون بر شنیده‌هایم و آن چیزهایی که یادم بود در نوشته اتکا کرده بودم.

دم‌نوشت دوم: اتابک هم کامنت مفصلی برای این نوشته گذاشته و کمی از خشونت پلیس و دانشجویان حرف زده و خواندنش توصیه می‌شود.


نظرات:

این جمله آخریرو خیلیییی باحال اومدی
دمت آتیش!


آقا دستت درد نکنه من خیلی وقت بود دنبال یه چنین نقل قولی از قضایا بودم، کار من تنبل رو راحت کردی که این متن رو با نقل قول بفرستیم برای دوستامون


این نوشته ایرادهای زیادی داره, من در حدی که تنبلیم نیاد بهشون اشاره می کنم: (فقط جهت روشنگری)

1- ماجرا از سه ماه پیش شروع نشد, دو سال و سه ماه پیش این قانون افزایش شهریه تصویب شد, ولی یک فرصت تنفس دو ساله داده شد که بعد از اون افزایش شهریه اجرا بشه. دانشجویانی که اون موقع سر کار بودند در شوارهای صنفی, چندان توجهی نکردن چون هم موضوع جدی نبود, هم اینکه دامن خودشون رو نمیگرفت.

2- نویسنده, این موضوع که ماجرا در دانشگاه های انگلیسی زبان چندان داغ نیست رو خیلی بد توصیف و برداشت کرده. دلیل اینکه در انگلیسی زبان های داغ نیست اینه: بیشتر دانشجویان کبکی در دانشگاه های فرانسوی زبان هستن. در انگلیسی زبان ها جوون های خارجی و استان های دیگه هستن که میان کبک درس بخونن چون هم داشنگاه هاش خوبن, هم ارزون. بعد درس هم معمولا اینجا نمیمونن. واسه همین دوست دارن این مدت رو هرچه زودتر سپری کنن. حتی اگه زیاد تر هم بشه باز هم از شهریه استان های خودشون کمتره!

3- در مورد قانون 78 هم فقط "اطلاع" به پلیس نیست. درستش اینه: باید حداقل 8 ساعت قبل از راهپیمایی زمان شروع و پایان, مکان شروع و پایان و مسیر راهپیمایی اطلاع داده بشه. پلیس اجازه داره بگه مکان شروع و پایان و مسیر رو تغییر بدید. مثلا ما میخوایم از میدون امام حسین تا آزادی راهپیمایی کنیم, پلیس میتونه بگه نه باید برید از حرم مطهر تا حرم حضرت معصومه راه پیمایی کنید. ببینید چقدر مسخره است. یعنی عملا راهپیمایی نکنید.
علاوه بر این, طبق این قانون برگزار کنندگان راهپیمایی در قبال تمامی کارهایی که تمام شرکت کنندگان انجام میدن مسئول هستن. یعنی اگه جند نفر آدم نامربوط که جز دانشجوها هم نباشن بیان وسط خرابکاری بکنن, بازم برگزارکنندگان مسئولند. مثلا شما راهپیمایی سکوت میخوای بکنی, بعد یه عده بیان بانک آتیش بزنن, بعد هم پلیس بیاد بگه شما مسئولی, بعد هم بریزن کروبی و موسوی رو بگیرن چون اونا مسول بودن! این قسمت دوم عملا برای این گذاشته شده که دیگه هیج کی جرات راهپیمایی نداشته باشه و شواری صنفی ها هم دانشجو ها رو از راهپیمایی منصرف کنن.

4- ترتیب حوادث هم برخی جاها رعایت نشده. وزیر علوم قبل از قانون 78 استعفا داد. دستگیری 500 نفر هم قبل از شروع اعتراض قابلمه ای بود.

5- مهمترین نکته: نکارنده اصلا اشاره نکرده دولت با چه استدلالی میخواد شهریه رو زیاد کنه و چرا دانشجویان و برخی باهاش مخالفن. تا اونجایی که من پرسیدم و خوندم قضیه اینه:
دولت میگه تحصیلات دانشگاهی براش هزینه داره, این هزینه هم فقط صرف قشر خاصی (دانشجوها) میشه, واسه همین باید خودشون هزینه شون رو بدن. از طرفی هم وقتی فارغ التحصیل شدن کارهای بهتر با درآمد بهتر پیدا میکنن, پس حتی اگه شهریه بیشتر بشه, میتونن وام بگیرن و بعد از درسشون این وام ها رو پس بدن.
ولی این استدلال غلطه! تحصیلات عالیه جز سرمایه های اجتماعی هست که سودش به همه ی جامعه میرسه. وقتی تحصیل کرده ها و متخصصین بیشتر بشن, رفاه اجتماعی هم برای کل جامعه بیشتر میشه با نتایج کار هاشون. قدرت اقتصادی هم بیشتر میشه. واسه همین مختص یه گروه خاص نیست. چیزهایی مثل آموزش, بهداشت و امنیت جز موارد اشتراکی جامعه هستن که همه هزینه ش رو میدن و همه هم ازش بهره مند میشن. مثلا دولت نمیتونه بگه که چون بیمه سلامت رو فقط کسایی که مریض میشن استفاده میکنن, پس نباید دولت هزینه اش رو بده و نباید رایگان باشه. هرکی میخواد خودش بره بگیره. یا مثلا مرخصی زمان زایمان رو برخی از مردم اصتفاده میکنن, نباید همه هزینه اش رو بدن. پس هر کی میخواد بعدا بچه دار بشه از چند سال قبلش بیاد خودش به دولت پول بده. یا ...
علاوه بر این, مطلبی که دولت میگه پول نداره کلا الان زیر سوال هست از طرف دانشجوها و اقشار دیگه مردم تو کبک: در قسمت عمرانی و ساخت و ساز کبک مافیای بسیار عظیمی و پیچیده ای وجود داره که چندین سال هست دارن سعی میکنن باهاش مبارزه کنن و همین الان همزمان با همین ماجراها داره بگیر و ببند هاش انجام میشه. همین حزب لیبرال هم که الان تو کبک سر کاره و این دعوا رو با دانشجوها داره, بیشترین میزان فساد و همکاری با این مافیا ساخت و ساز رو داره. قسمت زیادی از بودجه کبک در این مافیا هدر میره. در حالت اکستریم اگه فرض کنیم تمام دانشجوها در تمام مقاطع تحصیلی در تمام دانشگاه ها و فنی حرفه ای های کبک بخوان کاملا رایگان درس بخونن, هزینه اش برای دولت 0.8 تولید ناخالص داخلی کبک میشه, که مبلغ بسیار ناچیزی هست. این تازه حالت ماکزیمم هست. جون همین الان خیلی ها هزینه تحصیل رو میدن یا وام میگیرن یا مثل ما دانشجوهای خارجی در قبالش دارن کار میکنن. به همین دو دلیل دانشجوها میگن که مشکل مشکل کم بود بودجه نیست. نمونه هایی هست که نشون میده بودجه های دانشگاه ها درست استفاده نمیشه! یکی از درخواست های دانشجوها اینه که در هر دانشگاهی یک کمیته از طرف دانشجوها باشه که هزینه ها رو بررسی و مونیتور کنه.

مورد مطالبی که راجع به امیر خدیر نوشته من اینجا نظری نمیدم که قاطی به بحث اصلی نشه.

---------------
میرزا: بسیار ممنونم بابت اصلاحات. من اشتباهاتم در بندهای یک تا چهار را خط زدم و اصلاح کردم. بر شنیده‌ها و حافظه‌ام زیادی اتکا کرده بودم شاید و بالاخره ته ذهن آدم ساعت سه شب این فکر هست که وبلاگ درصد خطایش می‌تواند بالاتر از سایت خبری باشد که البته زیاد قابل دفاع نیست. البته در مورد فرانکوفون بودن هنوز اصرار دارم چون حتی اگر در مورد دانشگاه‌ها استدلالت درست باشد، در محله‌های انگلیسی زبان شهر هیچ خبری نیست.
دم‌نوشت گذاشتم که ملت بیایند و بند پنج را بخوانند که من خودم هم دقیق نمی‌دانستم در موردش.
در مورد خدیر هم اینکه من از این آدم بیزارتر از آنی هستم که منصفانه بتوانم در موردش حرف بزنم.


خیلی قشنگ وصف کرده بودید....مرسی


شاید لازمه ذکر بشه که فقط 30 درصد از دانشجویان تو اعتصابات هستند...


من از اول تا همین اواخر به دقت ماجرا رو رصد میکردم اما یه ماهی میشه دیگه خیلی پیگیر قضایا نیستم...این پست وبلاگی با تقریب خوبی دقیق و کامله (البته اخیرن طی یه کامنتی که یک نفر تو وبلاگ گذاشته برخی مطالب تغییر اندکی کرده ولی باز هم من میگم این پست وبلاگی دقیق و کامله)
چیزهایی که از قلم افتاده:
-حرکتهای دانشجویان در سه چهار مورد خیلی خشن شد. یه روز در چندین نقطه از ایستگاه های مترو حدودای ساعت 8 صبح که اوج شلوغی هست و همه دارن میرن سر کار ترمزهای اظطراری تعبیه شده در ایستگاه ها کشیده شده و این کار باعث کلی اخلال شد...چند روز بعد یه بمب دودی توی یه نقطه از مترو منفجر شد و اون روز مترو کارش کللن تعطیل و شهر در حالت فوق العاده بود ( بمگبذارن مترو در کمتر از یه هفته دستگیر شدن)
-برخوردهای پلیس در چند مورد خیلی خشن شد (البته این که کللن پلیس در اینجا در قبلا تظاهرات چه عملکردی داره خود حدیث مفصل میطلبه و به هیچ وجه قابل قیاس با ایران نیست) یک بار در دانشگاه کبک در گاتینو دستگیری شدید و حضور ضد شورش دیده شد (اون موقع بار اولش بود) که حتی کار به ورود پلیس به دانشگاه (که کاملن عادیه و فی نفسه موردی نیست) و رویت کارت شناسایی همه دانشجویان سر کلاس ها کشید. (من خودم علت برخورد شدید در گاتینو رو به دلیل قرار داشتن اون در پایتخت و نزدیکی به پارلمان و سفارتخانه ها میدونم، گاتینو بخشی از اتاوا، پایتخت، هست که در استان کبک واقع شده)
-پلیس شهری اینجا برای اعتراضات خیابانی اگر هم آموزش دیده بود اما تمرین نکرده بود، در یک مورد ماشین پلیسی که لای معترضین خشن گیر افتاده بود نزدیک بود چند نفر رو له کنه و این باعث شد اون ماشین رو معترضین سر و ته کنن و آتیش بزنن، اما نیروهای ضدشورش و پلیس فدرال در این زمینه آموزش دیده و مجرب هستند.
-طبق برداشتی که من دارم، تقریبن مابقی بخشهای کانادا (سایر استانها) به شدت از این عملکرد دانشجوها و مردم کبک ناراحت هستند. شهریه ها حتی پس از افزایش، بازهم به طرز معناداری (چندین برابر) از سایر استانها کمتر خواهد بود و این میزان اندک شهریه در جامعه بازار آزاد امریکای شمالی چیز عجیبی است. کامنتهایی که زیر خبرهای مربوط به اعتراضات در سایتهای خبری CBC و National Post بود رو من در برخی مواقع میخوندم و با چند نفر هم حرف که زدم، همگی از این میزان سطح بالای انتظار مردم و دانشجویان کبک متعجب (و عصبانی) و از اینکه نیروهای پلیس با پول مالیات اونها در حال رسیدگی به این امور ساده هستند، ناراحتند.
-مسئله شهریه ها در استان کبک بیشتر یک ارزش ملی داره تا اینکه مبلغش مهم باشه. کبک ارزشهاش بیشتر شبیه اروپاست و در کشورهای اروپایی آموزش رایگانه (گویا) و اهالی کبک هم دوست دارن به اون سمت برن، و این نگرش در میان اهالی فرانکوفون متعصب بیشتر وجود داره. همین الان برنامه قاشق زنی که شروع میشه، اهالی همون توی خونه هاشون میشینن و و از تو بالکن این اعتراض رو میکنن و این برنامه در محلات فرانسه زبان پررنگ تره. از اول هم حضور اقشار مختلف مردم توی تظاهرات نشون میداد این افزایش شهریه ها برای پیر و جوان یه معنی داره، خیانت به آرمانهای René Lévesque
-در مورد نحوه برخورد و حضور و تعامل پلیس و معترضین و دولت باهم، امیدوارم یه فرصت بشه بتونم بنویسم (همین الان هم این همه نوشتم خودم متعجبم!). فقط این قانون 78 همونطور که تو وبلاگ هم نوشته شده داره مشکل ساز میشه.
-----------
میرزا: ممنون. یک دم نوشتی ته یادداشت اضافه کردم که ملت بیایند کامنتت را بخوانند.


جناب میرزا
خوب است در مورد به کار بردن واژه ی آنارشیست دقت بیشتری به خرج بدهید. (اين وسط يک گروه آنارشيست هم لای جمعيت...) استفاده از این واژه در موردکسانی که هرج و مرج و آشوب ایجاد می کنند یک سوءتفاهمِ القاشده است. دست کم اینجا انتظار می رود واژه ها با آگاهی و نه صرفا به خاطر کاربرد رایج شان استفاده شوند.
--------
ميرزا: حقيقتش وقتي خودشان به خودشان مي گويند آنارشيست، گمانم ايرادي نداشته باشد.


به ميرزا
تبريك براي اينكه در مقابل آتش سوزان دوستان، متين و آرام و خنكي
مثل دوغ سرد محلي پر از سبزي هاي معطر


شاید بدانید ..شاید ندانید!!!
باید به استحضار برسانیم پیکوفسکی بزرگ ما اینجا خبرهای انطرف را به مراتب از خود ان ور ابیها هم کامل تر میدانیم
بعضی مواقع به این نتیجه میرسم که شاید ما ان طرف اب هستیم و این زاییده فکر مخدوش ماست که اینطرف ابیم !!!
در هر حال ختم کلام
انسان نباید کور خود و بینای مردم باشد رفیق !!!


عالی بود قربان. عاشق اون خط هایی شدم که روی یه جاهایی کشیدین



صفحه‌ی اول