- حنایی به بغل چرا نشستی میکائیل؟
- هیچ می‌دانستی اصلاً معلوم نیست کار اصلی من چیست؟ چرا آمدم؟ آمدنم بهر چه بود؟ این همه سال دور خودم گشتم بی اینکه بدانم بالاخره به چه دردی می خورم. تو باز وحی می‌بری هر از گاهی، عزرائیل روح می‌آورد، سوت‌سوتک‌السلطنه هم قرار است حوالی ابد یک بوقی بزند، تا آن موقع هم که ملک مشنگ ملکوت است، من چی؟
- حالا چه عجله‌ای بود برای بحران هویت؟ اصلاً این همه کتاب چرا دور و برت ریختی؟
- فکر کردم بین این همه کتاب وحی یک جایی یک چیزی نوشته شده باشد که بالاخره من به چه دردی می‌خورم. خودشان که هیچ، کتاب‌های تفسیر و کتاب‌های تفسیر آن تفاسیر هم حتی چیزی ننوشته بودند. ملک مظلومی که منم.
- چرا نمی‌روی پیش پیرمرد از خودش بپرسی؟ نشسته در آسمان هفتم روی عصایش ریتم گرفته.
- ازش پرسیدم ولی مثل همیشه چنان حکیمانه جواب داد که هیچ چیز نفهمیدم. در ضمن ریتم هم نگرفته. نشسته توی باغ و هی پری زیبارو رد می‌شود و او هم زیر لب می‌گوید «عجب آفریدم،» و بعد هم می‌زند به تخته‌ی عصایش.


نظرات:

ایکاش یکی از این آفریده های زشتش یا حتی یکی از اونایی که درد بی درمون دارن هم میزاشت از جلوش رد شن شاید تو دلش میگفت حقا که گند زدم.


ای ملعون! مگر نخوانده ای که مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ؟ یقین که حضرت میکاییل هم الساعه گوجه به سیخ می کشند، تا که حضرت عالی را که در آتش دوزخ کباب می کردند کنارتان سیخ گوجه هم بگذارند. مگر که تا فرصت اندک هست توبه کنید و روح خود را تطهیر سازید، که عن الصادق علیه السلام قال: هو [الروح ]ملک أعظم من جبرائیل و میکائیل.


خوشم اومد...من بلد نیستم وبلاگمو به این زیباییی و در عین حال ساده بسازم...


مثل سریال می مونه این بارگاهیات !!


بالاخره یه روز خودش میاد به گندی که زده جواب میده :)


میتونم یه پیشنهادی بدم مبنی بر پادکست کردنِ این ها؟ منظورم نوشته های مربوط به بارگاهه.
: )


:) دلتنگ.....


نمیدانم میرزا اصلا باز به این بارگاه سری میزنی یا نه، اما باید جایی می نوشتم که این کار هنرمند چینی چقدر خاطره بارگاه خانی هایم را زنده کرد

http://www.boredpanda.com/fallen-angel-sculpture-realistic-hyper

------------
ميرزا: ممنون :)



صفحه‌ی اول