روز دوم
دراز کشیدم و به صدای کلاغها گوش میکنم. طول میکشد تا یادم بیافتد که آن طرف اطلس کلاغ نداریم اطرافمان و چرا غار غار این همه برایم جزیی از خانه است. مادر یک کلاغ لال داشت تا همین اواخر، صدای کلاغ لال فرق میکند، خفهتر است. از صدایش میشناختش و میگفت کلاغم همین اطراف است. گوش دقیق کردم وصدای آن لال را در هیاهو تشخیص ندادم. صبح باید از مادر بپرسم کلاغ لالش چه شد.