- این گربه حنایی کو؟
- اینجاست. بغل من زیر شال قایم شده. باز چه کرده؟
- سوتسوتکالسلطنه قیلوله میکرده، این هم رفته تو شیپورش فوت کرده.
- یعنی قیامت شد؟
- نه، اونقدر نفس نداره. همین طرفهای خودمون یک کم گرد و خاک شده، تو جنوب جهنم برف اومده، طبقه سوم بهشت چند تا جوی شراب و عسل قاطی شدن و مزهی زهرمار میدن. دو سه تا پری هم به سکسکه افتادن.
- باز به خیر گذشته.
- حالا چرا به خرخر افتاده پدرسوخته؟
- جاش گرمه.
سوت سوتک الدوله اگر بود بهتر بود.
بعد از حرف کاف مضموم دومی و مشددی سین،اصلا حواست پرت میشه که بخوای ادامه ش رو بخونی.
چی میشه تهش؟
عالي بود
چقدر متفاوت!
توی کتاب پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو
اینو دیدم یاد پیرمرد افتادم
آدم و حوا رو بعد از خوردن سیب توصیف میکنه
در خیالم خدا را میدیدم که دارد در آن باغ انبوه قدم می زند
ابن خیال را دوست دارم . خرامان خرامان راه رفتن خداوند در باغ بهشت ، حتی پروردگار هم از پیاده روی عصرگاهی لذت می برد.
😊