echo "\n"; ?>
- قربان، دشمن را چطور تشخیص میدهید؟
- شلیک میکنم. هر کس افتاد دشمن بوده.
A perfect notation would be a substitute for thought.
Bertrand Russell
In everything uniformity is undesirable. Leaving something incomplete makes it interesting, and gives one the feeling that there is room for growth.
Japanese essay in idleness (Tsurezuregusa), 14th century
قدیم قضایا فرق میکرد. آن وقتها مثل الان نبود که فقط یک آفتاب باشد و همه یک روز را از سر بگذرانیم و هر وقت به هم میرسیم فوق فوقش تایید کنیم روز خوبی است یا نیست. آن موقع هر کس آفتاب خودش را داشت. عموماً میگذاشتیمش تو جیب جلوی پیراهنمان. اصلاً همه پیراهنهای مردانه و زنانه یک جیب مخصوص آفتاب داشت، بهش میگفتیم آفتابدونی. آفتاب هر کس هم با آن یکی فرق میکرد. برای یکی صبح طلوع میکرد برای یکی نصفه شب. خیلی قانون مشخصی نداشت. اصلاً قبل از اینکه به یکی بگویید صبح بخیر یا شب بخیر باید میپرسیدید الان آفتابش کجای کار است. طبعاً زشت است به یکی که وسط شبش است بگویی ظهر بخیر. بعد روز هر کس با آن یکی فرق میکرد. آدمها تو آسانسور از سر بیکاری به هم نمیگفتند روز خوبی است، یا مزخرفی است یا هر چه. خب حوصله هم بیشتر داشتیم. میپرسیدیم خب شما خانم یا آقا، روزتان چطور است؟ خوب شروع شده؟ هوایتان ابری است یا بارش پراکنده دارید؟ کسوف ندارید ناغافل؟ بعد اصلاً دیر آمدن و زود آمدن نداشتیم. هر کس با روز خودش زندگیش را پیش میبرد. قرار با کسی نمیشد گذاشت. ولی حوصلهمان بیشتر بود، صبرمان هم. حرفهایمان را یادمان نگه میداشتیم تا تصادفی آنی که کارش داریم را تو کوچه ببینیم. عجلهای نبود که، مینشستیم به گپ تا روز یکیمان تمام شود. کلاً زندگی راحتتر از این روزها بود، ما که هیچ اعتراضی نداشتیم.
بغضهای خود را نگه دارید برای زیر آب.
A library is many things. It's a place to go, to get in out of the rain. It's a place to go if you want to sit and think. But particularly it is place where books live.
From a letter of E. B. White to the children of Troy