echo "\n"; ?>
صفحهکلید میگوید تو کارهای نیستی. تو فقط خیال میکنی آنچه که مینویسی همان است که میبینی، اصلاً تو فقط خیال میکنی چیزی مینویسی. حتی تو فکر میکنی که هستی چون مینویسی در حالیکه فقط تصور میکنی مینویسی. در تمام این مدت این من بودم که مینوشتم هر آنچه که دلم میخواست، منتهی چون کسی شاید نخواهد دستنوشتههای یک صفحهکلید را بخواند وانمود کردم تو مینویسی. میگوید برو بخواب بگذار به کارم برسم.
مگر آسمان همهجا یک رنگ است؟ رنگ آسمان را آدمهای زیر گنبد میزنند.
شار زرد به آبی دماغسوخته میداد که ممکن است تو را چشم روی میز گم کند. شار آبی فقط پوزخندی زد و سقوط زرد به داخل پاکت را تماشا کرد.
مدتی است با شاهزاده خانمی آشنا شدهام که از همصحبتیاش بسیار لذت میبرم. امشب حرفهای زیبایی میزد «دوست دارم شب که سرم را روی بالشت میگذارم و از یال و کوپال روز و منم منمهایش آزاد میشوم با خودم راحت باشم، نگران حرفهایی که زدهام نباشم و از کارهایی کردهام پشیمان نباشم، از آنچه که رخ خواهد داد نترسم. این گونه زندگی کردن شاید سخت باشد ولی ارمغانش آرامش است.»
امروز جلسهی گفتگویی در انجمن مطالعات توسعه گفتمان حقوقی با شرکت پروفسور مایکل ایگناتییف و دکتر رامین جهانبگلو برگزار شد. موضوع جلسه حقوقبشر و لیبرالیسم بود. این مساله که اینجانب آنجا چه میکردم و چه ربطی به ما داشت خارج از بحث میباشد.
« ايگناتیيف استاد حقوق بشر دانشگاه هاروارد است که به ايران آمده و در روزهای اخير، سخنرانیهايی در خانه هنرمندان ايران و کرسی صلح و حقوق بشر يونسکو انجام داده است. او را در غرب به عنوان متخصص انديشههای آيزايا برلين و نيز به عنوان کارشناس حقوق بشر میشناسند. در زمان حکومت طالبان به افغانستان سفر کرد و در آنجا گفتوگويی با زنان افغان ترتيب داد. مدتها نيز در روزنامه نيويورک تايمز فعاليت روزنامهنگاری داشته است. ايگناتیيف شهروند کانادا است. » (به نقل از روزنامهی شرق)
پروفسور ایگناتییف شخصیت بسیار صمیمی و آرامی داشت. شمرده حرف میزد و بسیار با علاقه به سوالات جواب میداد. به نظر میآمد از سفرش به ایران راضی باشد. ایگناتییف در اصل یک ژورنالیست بوده است و کار خبرنگاری را از هجده سالگی شروع کرده است و بعدها به زمینهی حقوق بشر علاقهمند شده و دکترای خود را در این زمینه گرفته است. در کنار تمام اینها چند رمان نیز نوشته و چند جایزه معتبر داستاننویسی نیز نصیبش شده است. خودش میگوید نمیداند تمامی این زمینهها چه ارتباطی با هم دارند ولی اعتقاد داشت فصل مشترک تمامی آنها «آموزش» است، چیزی که در خونش وجود دارد. در زمینهی حقوق بشر وی بیشتر به جنبهی سیاسی آن علاقمند بود تا مسایل حقوقی.
دکتر جهانبگلو در این جلسهی خاص بیشتر نقش مترجم را بر عهده داشت و به گفتهی خودش همه آمده بودند سخنان پروفسور را بشنوند و نه سخنان او را. پراکندگی موضوعات یادداشتها به این دلیل است که سوالهایی که پروفسور میشد از زمینههای متفاوتی بود.
«هر کشوری در زمینههای اجتماعی باید تعریفهای خود را داشته باشد. دموکراسی، سکولاریسم و حقوقبشر در ایران و آمریکا بسیار متفاوت تعریف میشوند. در فرانسه به آموزش سکولاریسم معتقد هستند و با حجاب مخالف هستند و این از دید حقوقبشر آمریکایی عادلانه نیست.»
«در لیبرالیسم قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی در بخشهای مختلف جامعه گسترانده شدهاند و هرگز دو مورد از این قدرتها در دست یک بخش جامعه نیستند. هر صاحب قدرتی توسط دیگران مورد نقد قرار میگیرد. منظور قدرت بین رئیسجمهور، قوهی قضائیه، مردان مذهبی، سکولارها و ... پخش شده است.»
«در لیبرالیسم هیچ کس نمیتواند بگوید حقیقت نهایی را میداند.»
«حقوقبشر حقوقی هستند که شما دارید چون انسان هستید.»
«حقوقبشر میتوانند از کسانی که حقوق شهروندی آنان سلب شده است (مانند زندانیان و یا پناهندههای اجتماعی که در کشور میزبان حقوقی ندارند) دفاع کند و نیز به انسانها کمک کند تا حقوق شهروندی خود را از دست ندهند.»
«متاسفانه امروزه این حقوق شهروندی است که میتواند از شما دفاع کند نه حقوقبشر.»
«مطبوعات در حمایت از حقوقبشر نقش بسیار مهمتری از دادگاهها دارند.»
«دموکراسی میتواند به حقوقبشر ضربه بزند. انتخابات پوپولیستی خطر بسیار بزرگی برای حقوقبشر هستند.»
«مجازات اعدام نقطه برخورد دمکراسی و حقوقبشر در ایالات متحده است. مجازات اعدام پشتوانهی بسیار محکم دموکراتیکی را در آمریکا دارد.»
«بر طیق قوانین اعدام دولت میتواند جان انسانها بگیرد. این در تناقض با حقوقبشر است. جان از طرف دولت داده نشده است که از طرف او نیز گرفته شود.»
«بهترین دلیل برای توقف مجازات اعدام احتمال وقوع اشتباهات است.»
«برای رعایت حقوقبشر سیستم حکومتی باید چیزی شبیه به لیبرالدموکراسی باشد.»
«به اعتقاد من لیبرالیسم بومی در ایران با سیستم جمهوری اسلامی ممکن نیست. شاید در جمهوری با مردان مذهبی ممکن باشد ولی نه با جمهوری اسلامی.»
«شما تا وقتی برای برقراری عدالت برای مردم عادی آن هم با هزینه کم زمینه ایجاد نکنید نمیتوانید انتظار داشته باشید در کشور دموکراسی برقرار شود.»
«از انتخابات چند روز پیش چنین بر میآید که بین شما و جامعهی ایران فاصله افتاده است.»
«نفت بزرگترین مشکل شما برای برقراری دموکراسی است. بروید اقتصاد بخوانید و کشورتان را از چنگال نفت نجات دهید.»
«حقوقبشر در کنار اینکه به زبان سکولار نوشته شده است تضمین کنندهی آزادی مذهبی است.»
«شما اگر برای آزادی خود بجنگید و نه برای آزادی مردم هرگز پیروز نخواهید شد.»
«من قهرمان نیستم. کار من تعلیم قهرمان بودن به شما است. برای همین میگویم باید برای دموکراسی و حقوقبشر بجنگید. حکومت همیشه از حقوقبشر میترسد.»
یک پاککن برداشت و چند خط فکری که بالا داخل آن ابر بالای سرش ظاهر شده بود پاک کرد.
دو عدد جالب دیده شد.
یکی 30473 است که تعداد آرای احمدینژاد از کل 76245 رای صندوقهای خارج کشور است. این همه آدم یا خیال میکنند با آمدن احمدینژاد آمریکا حمله میکند و همهچیز بر وفق مراد میشود و در نتیجه شوت تشریف دارند و یا واقعاً به ایشان ایمان دارند.
دوم 663770 است که تعداد آرای باطله میباشد. این همه آدم با حکومت شوخی دارند.
امروز رودخانهها سربالا رفتند،
امروز سکه صد بار پیاپی خط آمد،
امروز خورشید طوسی بود،
امروز از تار نوای نی شنیده میشد،
امروز کتابها باز نمیشدند،
امروز کلاغها قار قار نکردند،
امروز روز نبود.
«آن که هنوز زنده است،
نگوید «هرگز»،
آن چه ثابت و پابرجاست،
ثابت و پابرجا نیست،
دنیا این چنین که هست نمیماند.»
برتولد برشت
تا الان طبق برخی اخبار واصله از البته منابع موثق وضعیت شصت به چهل به ضرر هاشمی است. همان طور که حدس زده میشد نخبگان این مملکت کمی تا تمام ابری حرفشان خریدار ندارد و اصولاً کسی علاقهای به خرد کردن تره برایشان ندارد. مملکت شایستهسالاری است، جامعهی مدنی است.
دیگران هم گفتهاند، نوشتهاند؛ روزگار غریبی است.
همان کس که تا دیروز برایش میخواندیم «عالیجناب سرخپوش، ما همه عبدی شدیم، اکبر گنجی شدیم» امروز شده است ناجی ما. قرار است ما را از سرنوشتی که خود مسؤولش هستیم نجات دهد. کار بدان جا رسیده است که میخواهیم داخل چاله بیافتیم از حول چاه. هر چند همین ناجی میگوید وامدار هیچ گروه و جناحی نخواهد بود ولی فردا میرویم آرایمان را از بغض تحجر برایش به صندوق بریزیم.
هیچوقت دموکراسی را چندان نپذیرفتم، ولی جایگزینی نیز برایش نتوانستم پیدا کنم. دهها بار از پلکانش بالا رفتند و بعد سرنگونش کردند. امروز نیز میبینم با همان دموکراسی ما را میسوزانند. این که در مقابل چشمانم کشورم را در سراشیبی سقوط بیاندازند سخت است. سختتر آنکه فریادم را گوش شنوایی نیست.
فردا روز غریبی است، روز تمرین دموکراسی، روزی که باز باید انتظار باخت داشت، کمی هم انتظار برد. امیدوارم فردا یک «آری» باشد به ادامه راه، هرچند لنگان لنگان.
«آقای احمدینژاد، برای من دلايل بسيار سادهای وجود دارد که تو را بيشتر از او دوست دارم. تو برای من يادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغيير زندگی مردم مفاهيمی انتزاعی نبودند؛ چيزهای طبيعی و جزيياتی زنده از روحيه و عملکرد ميليونها جوان معتقد و سالم و راستگويی بودند که میخواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقهی محروم جامعه شرايط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بيست و چند سال نگاه که میکنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک میکنم. تو همچنان بیدروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده میکنی. من تو را دوست دارم چون نمیتوانم به خودم راست نگويم که میدانم آنچه میگويی راست میگويی. اين واقعيت است که در جهان کنونی قلههای ثروت با دستاندازی به پلههای قدرت جايی برای رشد مردم باقی نمیگذارند.
در اين ميان، آقای احمدینژاد اما چيزی وجود دارد که تو را در دنيای ۲۰۰۵ ما وصلهی ناجور میکند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن میخوری که از دنيايی چنين آرمانباخته و بازيگر، افسرده شوی. دنيايی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزيی از اين دنيا هستيم. دنيا شرايط دشواری برای برای بازي راستگويان آفريده است اما همجنسان قادرند دست يکديگر را بخوانند و...»
عباس کيارستمی
اين متن را ديروز خواندم ولی وقت نکردم تايپ کنم و اينجا بگذارم. خوابگرد زحمت اينکار را کشيده است، دستش درد نکند که اين يک سند تاريخی است.
بچههای ستاد شمال معین آمده بودند پارکوی برای هاشمی تبلیغ میکردند. همان کاورهای زرد را پوشیده بودند که پشتش نوشته بود «رای ما معین». یکیشان را شناختم، دبیرستانی بود. شیشه را پایین کشیدم و ویژهنامه را از دستش گرفتم. گفتم خسته نباشی، نگاهش خندید.
امروز دوستی برایم از جوانان هوادار احمدینژاد تعریف میکرد، به مقتضای کارش گروهی از ایشان را از نزدیک میشناخت. میگفت اینها از جان و دل کار میکنند، تبلیغ میکنند. چیزی برای از دست دادن ندارند و حاضرند همه چیزشان را برای پیروزی احمدینژاد فدا کنند. خالصانه کار میکنند، یک «یا مولا» برایشان کافی است که تا نیمهشب کار کنند.
گفتم با همین «یا مولا»ها بود که جوانانی مانند همین دوستان به عنوان خطشکن جلو میرفتند، کشته میشدند و از خاک کشور دفاع میکردند. ولی برادر امروز روز دیگری است.
چند دختر پسر دبیرستانی بودند، معلوم بود با هم دوست بودند. با شک به مردمی که به سرعت از کنارشان میگذشتند نگاه میکردند و هر از گاهی یکیشان دستش میرفت که تراکت به عابری بدهد ولی زود خجالتزده منصرف میشد. بدون اینکه حرفی بزنند به یکدیگر نگاه میکردند. آخر سر یکی از دخترها که روسری آبی به سر کرده بود و لاک نیلی زده بود آمد جلو تراکتی را روبرویم گرفت و گفت: «آقا میشه به آقای رفسنجانی رای بدین؟»
« بیایید به حرمت عهد مقدسی که از هشت سال پیش با هم بستیم، بکوشیم در ماههای پایانی این دوران درخشان و سخت، منصب پرافتخار خدمتگزاری را به آن کس واگذاریم که آزادی را صادقانه پاس بدارد...»
بیانیه سید محمد خاتمی
«در بازگشت از ماموریتی برای شناسایی، با ماشینی مواجه شدیم که تازه واژگون شده بود و راننده آن، با جراحتهایی نه چندان عمیق، خود را بیرون کشیده بود. مجروح، سریعاً به طرف بیمارستان حرکت داده شد. در این هنگام چمران به ماشین واژگون شده نزدیک شد و از جدار رادیاتور آن، پرنده ای کوچک، یک «سار» خونآلود را بیرون کشید.
او قمقمه یکی از دوستان را گرفت. نخست خون را به دقت شست و طاهر کرد و سپس آب در دهان کرد و نوک سار را، به لبهای خود نزدیک کرد و به آرامی سار را آب داد و به تکرار بر پرهایش آب میافشاند، بالهایش را به نرمی نوازش می داد اما سار عکسالعملی نشان نمیداد. تا اینکه سار پلک خود را به سختی حرکت داد. چمران با بالهای او همچنان «بازی» می کرد تا سرانجام سار بالهای خود را جمع کرد، پلکها به کناری رفته بودند. پرنده اینک با چشمان زیبای خود صحنه را نگاه میکرد.
چمران در پوست نمیگنجید، چهرهاش رنگ خود را بازیافته بود و نه شاید رنگی دیگر داشت، با تبسمی که نه خنده بود و نه گریه، شاید حیرت، شاید ستایش و نه، شاید نیایش، به آن پرنده کوچک نشسته بر انگشتان خود با تحسین خیره شده بود، چشمها را از آن برنمیگرفت. با مشخص شدن نشانههای زندگی در سار، چمران آن را در سایه کوتاه تلی از خاک در کنار جاده به نرمی قرار داد و با گامهایی که راه رفتن را نمیمانست، بازگشت و... من حیران که او کیست؟!
در مسیر بازگشت، پس از سکوتی نسبتاً طولانی او پرسید: آیا فکر نمیکنی که این حادثه برای نجات آن پرنده اتفاق افتاده است؟!»
حسین نصیری، مردم در دفاع از داشتههای خود چهها نکشیدهاند
به عالیجناب سرخپوش رای خواهم داد.
حوصله کردید مقالات قوچانی، دیهیمی، صدری، جلاییپور را در شرق دیروز و امروز بخوانید.
فکر میکنم هنوز هیچیک از آقایان موفق نشدهاند یک مدل جامعهشناختی بومی و نه وارداتی برای جامعه ایران پیشنهاد کنند.
دامنکشان ساقی میخواران از کنار یاران مست و گیسو افشان میگریزد
بر جام می از شرنگ دوری بر غم مهجوری چون شرابی جوشان می بریزد
دارم قلبی لرزان ز رهش
دیده شد نگران
ساقی میخوران از کنار یاران مست و گیسو افشان میگریزد
یکی دو نکته در راستای پست قبل و برخی مباحثات باید بنویسم.
یک: من جا نزدهام. از حصول نتیجه بعد از تلاش برای مردم ناامید هستم ولی این دلیلی کافی نیست برای دست کشیدن از تلاش. من برای مردم ایران نرفتم برای معین تبلیغ کنم، فقط و فقط برای اعتقادات خودم رفتم. اینکه مردم راهشان با من متفاوت است اهمیتی ندارد، من باز هر جا که شد از اعتقادم دفاع میکنم.
دو: من تاییدکنندهی جبههی مشارکت و امثالهم نیستم. همین حجاریان اطلاعاتی بود، آن گنجی بازجو و آن عبدی دیوار سفارت بالا میرفت. ولی در وضع موجود اینها تنها گروهی در داخل حکومت بودند که مطالباتشان نزدیک به مطالبات من بود. گروههای خارج حکومت شانسی برای بیشبرد اهدافشان در این جامعه ندارند.
سه: من فرافکنی نمیکنم. میگویم نظر مردم این بود. فکر نمیکنم هیچ نخبهای مخالف اصلاحات باشد، ولی مردم نفهمیدند اصلاحات لازم است و پروسهای است طولانی و پشت اصلاحات را خالی کردند. اصلاحات با شیب ثابت حرکت نمیکند و بعضی جاها ممکن است پسرفت کند. هشت سال زمان کوتاهی است برای دلسرد شدن از چنین نهضت زمانبری. پاسخ اشتباهات روشن اصلاحطلبان جا زدن نبود، باید نقد میشدند.
چهار: اگر بعد از تمام اینها اعتقاد دارید بازندهی خوبی نیستم، خوب نیستم. چه بد که نیستم.
پنج: بهنود
خستهام، ناامید و دلزده. دیشب شب تلخی بود. از صبح مردد بودم که این پست را بنویسم یا نه ولی تصمیم گرفتم بنویسم تا حداقل بعداً برای خودم یادآور این روزها باشد.
مردم احمدینژاد را معین ترجیح دادند و معین در کشور پنجم شد، در تهران فقط سیصد هزار رای داشت. مردم انتخاب خود را کردند، با مشارکت شصت و هفت درصدی میتوان خواست مردم را به وضوح دید. کسی هم احتمال نمیدهد تقلب گستردهای رخ داده باشد هرچند دکتر معین گفت اعتراض خواهد کرد.
کسروی نوشته بود ما بالاخره یک حکومت به روحانیون بدهکار هستم و بالاخره روزی باید حکومت را به آنها بسپاریم و در انقلاب پنجاه و هفت سپردند. حال فکر میکنم شاید انقلاب و مردم ایران هم یک حکومت به تندروها مدیون بودهاند و زمان بازپرداخت است.
شکی ندارم که در دور دوم احمدینژاد رئیسجمهور میشود، خواست مردم این است. خواستی که کمترین مطالعهای برای چراییاش نکردهاند.
این ملت باز نشان دادند برای به ثمر نشستن پروسهی اصلاحات که شاید بیست سال زمان لازم داشت فقط توانستند شش سال صبر کنند و باز عقب کشیدند، همان طور که در مشروطیت عقب نشستند و همان طور که مصدق را تنها گذاشتند.
دکتر معین امروز در دفتر جبهه مشارکت سخن زیبایی گفت: « دوم خرداد یک نه به گذشته بود. دیروز هم میتوانست یک آری به آینده باشد.»
حتی اگر این چهار میلیون طرفدار معین رای نمیدادند و انتخابات را تحریم میکردند مشارکت میشد شصت درصد که مشارکتی معقول در تمام دنیا است. این یعنی اینکه تحریمکنندگان شکست خوردهاند، ولی در کنار این با شرکت نکردن در انتخابات ما را نیز به شکست کشاندند.
این انتخابات برای من یک نتیجه داشت. برایم اثبات شد دغدغههای من با دغدغههای اجتماع چقدر متفاوت است، آنقدر متفاوت که نمیتوانم تحمل کنم و مصممتر شدم در اولین فرصت از این کشور بروم و پشت سرم را هم نگاه نکنم.
هنوز راه بسیار طولانیای برای پیمودن در پیش داریم ولی حیف که همراهمان کسی نیست.
ساعت دو و نيم نيمه شب است. هنوز بيدارم. الان آمدهام روزنامهي شرق پيش ابوذر بلكه خبري بشنوم كه آرام شوم.
حدود ظهر بود كه خبر پيچيد كه راي سازماني حزب الهيها احمدينژاد است. همه نگران شديم كه نكند با مشاركت كم احمدينژادبالا برود. به زمين و زمان زنگ زديم كه آقا خانم برويد راي دهيد، تحريم نكنيد، قضيه فقط هاشمي نيست.
عصر حوزهها شلوغ شدند و ما اميدوار كه مشاركت مردمي بالا رفت و اين يعني برنده شدن اصلاحطلبان. از همان موقع آمار دلگرم كننده آغاز شدند، در اين صندوق معين جلو است در آن صندوق معين اينهمه فاصله دارد و آقا پس اينها به غير از معين به كه راي دادهاند. حتي گروهي پيروزي را به هم تبريك ميگفتند. حدود ساعت يازده رفتيم به حوزهها سر زديم. به چند حوزهي جنوب شهري رفتيم و طبق انتظارمان آرا به نفع احمدينژاد بود، گفتيم باكي نيست كه در شهرستانها معين جلوتر است.
برگشتيم ستاد، جو عوض شده بود. جو پيروزي به شكست تبديل شده بود. آمار جديدي كه از سراسر كشور ميرسيدند ميگفتند كه احمدينژاد اول است و هاشمي دوم و معين سوم. همه بهتزده و ساكت.
اينجا در روزنامه ابوذر اميدوارتر است، در ستاد مركزي صالح هم ميگفت هنوز همه چيز تمام نشده است. ميگويند هنوز بسياري صندوقهاي مهم و تعيين كننده باز نشدهاند ولي من بازي را تمام شده ميبينم. در اوج نااميدي هستم.
به نظر ميآيد مردم اين بار احمدينژاد را به عنوان رئيسجمهور خود ميخواهند، با يك مشاركت شصت درصدي.
اوایل فقط به دلیل حمایت مجاهدین انقلاب میخواستم به معین رای بدهم. ولی امروز دلیل بهتری برای رای دادن دارم، دلیلی حتی بهتر از حمایت ملی مذهبیها. دلیلم خود دکتر معین است. در این یکماهه بارها این فرصت پیشآمد که از نزدیک دکتر را ببینم و چهرهی غیر رسمیاش را ببینم و بهتر بشناسمش. به این نتیجه رسیدم که دکتر معین از جنس مشارکتیها نیست، از مجاهدین هم نیست. انسانی است از جنس خاتمی، کمی تندروتر. کسی که میتواند بسیاری از وعدههایی که داده است را عملی کند، کسی که لیاقت و شجاعت ادامهی اصلاحات را دارد.
فردا برویم رای بدهیم. رای بدهیم تا بتوانیم بگوییم سرنوشتمان را خود تعیین میکنیم، نه دیگران.
در مورد عدم حضور اینجانب در قرار امروز هیچ مسؤولیتی بر عهده گرفته نمیشود. تمامی تقصیرات متوجه جناب الپر به عنوان تنظیم کنندهی این قرار میباشد. ما هی فرمودیم به جناب مزروعی که نباید با طناب الپر داخل چاه رفت، گوش نکردند. منظور امروز که ما آمادهی میشدیم بیاییم پارک لاله الپرخان فرمود اوضاع پارک لاله امنیتی است و برویم ما را میگیرند و فلان میشود و بهمان و جناب مزروعی و ما را ترساندند و ما هم نرفتیم. تا اطلاع ثانوی یکی طلبت جناب الپر. شرمنده. من غلط بکنم برای قرار وبلاگی اطلاع رسانی کنم.
یکی از پلاکارد به دستهای هاشمی در میدان ولیعصر برگشت گفت: «دموکراسی نون و آب نمیشه.» گفتم: «ولی اگر نباشد میزنند تو سرت و همان نون را ازت میگیرند و میمانی هاج و واج.» خفه شد.
قرار فردا ساعت شش پارک لاله فراموشتان نشود. گپی بزنیم.
یک شیشه مربای آلبالو ته یخچال پیدا کردهام؛ به کل فراموشم شده بود از تبریز مربا آوردهام. چند شبی است میروم در حیاط دو در یک متر خانهام مینشینم زیر سقف آسمان مربا میخورم.
امروز در استادیوم دانشکده تربیت بدنی دانشگاه تهران «همایش حامیان دکتر معین» برگزار شد. حدود نه ده هزار نفر آمدند و ابراهیم یزدی، شکوری راد، محسن کدیور، سعید شریعتی، محسن آرمین، فاطمه حقیقتجو و سعدی حجاریان سخنرانی کردند، در پایان هم دکتر معین. از آنجا که جزو انتظامات بودم چندان ملتفت نشدم چه گفتند ولی این یکی را شنیدم که محسن آرمین از حضور ملیمذهبیها به جبهه دموکراسیخواهی تشکر کرد. شلوغی نشد و همه چیز مطابق روال پیشبینیشده پیش رفت.
نکتهی جالبی در جلسات توجیهی انتظامات شنیدم. دقیقاً معلوم بود اگر انصار تصمیم به حضور داشته باشند کجا جمع میشوند (حدود قزلقلعه)، چگونه هماهنگ میشوند، از کدام خیابانها بالا میآیند و حتی از کدام نردههای محوطه قرار است بالا بروند. به قول یکی از مسؤولین چون چندان هم قوهی خلاقیت ندارند بنابرانی کاملاً پیشبینی پذیر هستند.
مقادیری هم با نیروی انتظامی اختلاط فرمودیم. بسیار ما را تحویل گرفته و نیرو آورده بودند که بیرون استادیوم مشکلی رخ ندهد که البته نداد. یکی از سرهنگها بسیار تلاش میکرد من را راضی کند که به قالیباف رای بدهم: «ببین اگر معین رئیسجمهور بشود باز هشت سال شما و حزبالهیها میزنید تو سر و کله هم و ما باید بیاییم جدا کنیمتان. ولی اگر قالیباف رئیسجمهور شود هشت سال راحت هستیم.»
کور سویی از امید هست. اصولاً ما همیشه منتظر میشویم در بسته شود و بچسبیم به نوری که از سوراخ کلید به اتاق تاریکمان میرسد.
همپیمان ما از آن دسته دوستانی است که اگر بفرماید ماست سفید است میفرماییم سیاه است ولی از سر لجبازی وگرنه بی تحقیق بسته باور میفرماییم که سفید است. ایشان در سخنرانی مصطفی تاجزاده در تبریز تشریف داشتهاند و راپورتی نوشتهاند که نقل میشود. در مورد رسمالخط اینکه ما هر چند معترضیم ولی چون آقا به این رسمالخط ایمان دارد همان طور آورده شده است. اصولاً ما با همین آقا یک عدد مجله دانشجویی هم چاپ کردیم ولی در طول حیات آن مجله هم نتوانستیم همدیگر را قانع کنیم.
سخنرانی مصطفا تاج زاده
تبريز، تالار معلم، يک شنبه 22 خرداد 84، ساعت 19 تا 21
در طول تأخير ده دقيقهای، ترانهی دوباره میسازمت وطن در سالن پخش شد. يک پوستر در سالن بود روی سن، آن هم متعلق به ملی- مذهبيون و نهضت آزادی. بعد از مقدمات سرود ملی و قرآن و مجری، ای ايران هم پخش شد. نکتهی بیمزه اين بود که از هزارنفری که سالن را پر کرده بودند، غير از 10-12 نفر انتظامات جوان سالن که ايستاده همخوانی میکردند، تک و توکی از جا بلند شدهبودند. باقی با ترس همديگر را نگاه میکردند. ترديد از جابرخاستن به احترام «ایايران» آن هم برای کسانی که در يک نشست انتخاباتی شرکت کرده بودند معنادار بود. صدای زنگ موبايلها هم البته جالب بود. به عمد يا اتفاقی وسط جلسه صدای انواع سرودهای انقلابی نصفهنيمه میآمد و بعد يکی میگفت: «الو؟»
برادران انصار هم حضور داشتند. فقط سه چهار نفر کلهگندهشان را شناختم، همانهايی که بعد فهميدم سخنرانی ابراهيم يزدی را در محل ستاد يار دبستانی به هم زدهبودند. نشستهبودند و منتظر علامت سردستهشان که آخرسر علامت هم نداد.
کريم عابدی، معاون سابق استانداری آذربايجان شرقی و رييس ستاد انتخاباتی دکتر معين در آذربايجان شرقی کمی حرفهای تکراری زد، ضرب و شتمهای اخير را محکوم کرد و دست آخر در معرفی تاجزاده از او به عنوان «اصلاحطلبی سمج و تأثيرگذار» ياد کرد.
7:35 تاجزاده پشت تريبون آمد. در بين تشويق حضار صدای «درود بر بازرگان» هم به گوش رسيد. البته طرف از آنهايی نبود که دستکم به احترام ایايران از جا بلند شده باشد.
تاج زاده گفت:
(از تبريز میگويد)
- در هيچ شهری جز تهران، به اندازهی تبريز در جلسات سخنرانی و غيره خصوصی و عمومی شرکت نکردهام. دليلاش اين است که بر اساس مطالعات من هرگاه نهضتهای آزادیخواهانهی ايران را بررسی کنيم، تبريز در اين نهضتها نقش ريشهای داشته. مشروطه بیتبريز مثل انسان بیقلب است. تبريز برای هر ايرانی سمبل توسعه (اولين مدرسه، چاپخانه، روزنامه...) و نهضتهای سياسی (مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی) است.
- «اگر تبريز حرکت کند، ملت ايران حرکت کردهاست.»
(تاريخ مرور میکند)
- دولتهای اصلاحی در تاريخ ايران همواره با بحرانسازیهای مافيای قدرت و ثروت مواجه بودهاند.
- نبايد شعار «اجازه بدهيد همهچيز يکپارچه شود» جای اصلاحات را بگيرد.
- اگر صدارت اميرکبير به جای 3 سال، 30 سال بود، با وجود تمام بحرانها، ما امروز بالاترين کشور در آسيا میبوديم. تحولات مهم ايران اتفاقن در همان دورانی اتفاق افتاد که بحرانها عليه اميرکبير بسيار شديد بود. در مورد مصدق هم همينطور. در نتيجه ما به حضور شخصيتهای بزرگ در مصادر مهم نياز داريم.
(يک بحث دراز در مقايسهی دولت رفسنجانی و خاتمی کرد با تأکيد بر روابط خارجی، فساد در دستگاه امنيتی و اقتصاد – در هر سه مورد دولت خاتمی برتر ارزيابی شد.)
- تلاش کردند بالهای اصلاحات را قطع کنند: دانشگاه را منفعل کردند، مطبوعات را توقيف.
- اينها از دورهی مصدق ياد گرفتهاند که هرگاه ملت در صحنه بيايد، اصلاحات پيروز است و هر گاه ملت خانهنشين شود اقتدارگرايان.
- تفاوت سال 31 با 32 اين بود که مردم دلسرد شدند و خانهنشين. غفلت تاريخی پدران ما در 28 مرداد 32 باعث شد که 25 سال طول بکشد تا تاوان غفلت يکروزه را بپردازيم.
- بعد از 28 مرداد کسانی بيشتر دم از مصدق میزدند که قبل از آن به شدت انتقاد میکردند. تغيير فضا را تازه فهميدهبودند.
- امروز حتا نظاميان در عرصهی انتخابات مجبورند دم از دموکراسی بزنند.
- حتا آنان که میگفتند «سياست يک مسير يکطرفه است، فرمان ندارد، ترمز بريده است» امروز از مذاکره با امريکا حرف میزنند.
- ضد اصلاحات میداند که رأی 85 درصد مردم را ندارد اما، برای به دست آوردن همان 15 درصدی که هميشه حامی اقتدارگرايان بودهاند ناچار است اينطور حرف بزند.
- تحول در عرصهی نظری انجام شده و زمينهی گام دوم اصلاحات در عرصهی عملی رسيده است.
- برای اولين بار، از مشروطه تا به حال، تداوم يک دولت اصلاحی بيشتر از سه سال در ايران ممکن شده است و ما علی رغم اينکه بسياری دلسرد شدهاند، با اين تحليل به ميدان آمدهايم.
- اين ملت از ما جدا نشدهاند که به شما (اصولگرايان) بپيوندند. از ما جدا شدهاند چون اعتراض دارند که ما نتوانستهايم حقشان را از شما بگيريم. ملت میگويند اين کم است و ما بيشتر میخواهيم.
- امروز محافظهکاران در ادبياتشان حقوق بشر ديگر توطئهی استکبار جهانی نيست، در برنامههايشان قرار گرفتهاست.
- مجبور شدهاند گفتمان ما را بپذيرند.
( در مورد دکتر معين حرف میزند و نحوهی ورود به انتخابات)
- ما با معرفی يک چهرهی دانشگاهی خواستيم تحقير دانشگاه را غيرمستقيم پاسخ دادهباشيم و دانشگاه دوباره اقتدار سياسی خود را به دست بياورد.
- قبل از رسيدهگی به صلاحيت برنامههایاش را اعلام کرد. عدهای گفتند تا 18 تير چراغخاموش برويد، گفتيم نه. (معنی حرفاش را نفهميدم. مگر میتوانستيد تا 18 تير صبر کنيد؟!)
- ردصلاحيتشدهها توسط جنتی را به عنوان همکار معرفی کرد.
- اعلام کرد که به نقض حقوق بشر پايان خواهد داد.
- ما میتوانيم برنامههایمان را اجرا کنيم چون پشتوانهی ما افکار عمومی است.
- معين فاقد صلاحيت نيست که نياز به حکم حکومتی داشته باشد. جنتی فاقد صلاحيت است که نياز به حکم حکومتی دارد. (تشويق شديد حضار)
- ما اجازه نخواهيم داد ميزان، رأی جنتی باشد.
- مشکل ما هميشه قانون بوده است. پدران ما میخواستند زندهگی قابل پيشبينی باشد و هر کس در چارچوب قانون حرکت کند از امنيت و حمايت قانون برخوردار باشد. میگفتند: نبايد جامعه بر اساس سليقهی سلطان اداره شود.
- در صدمين سالگرد مشروطه، ما حقوق بشر را به قانون اضافه میکنيم تا حقوق محور انديشهی همه باشد. هم به لحاظ گفتمانی حقوق بشر نهادينه شود، هم به لحاظ عملی جبههای تشکيل شود تا در جامعهی مدنی هم نيرويی از آن پاسداری کند.
(البته طوری حرف میزند که انگار به همين راحتی است. ملت حال میکنند و مدام کف میزنند:)
- ما آمدهايم به تعطيلی فلهای مطبوعات در ايران برای هميشه خاتمه بدهيم.
- پروندهی زندانيان سياسی برای هميشه بسته شود.
- دموکراسی در خانه، صلح در جهان
- به انتخابات آزاد جنبهی عملی بدهيم. مادر همهی آزادیهای ديگر انتخابات آزاد است. با انتخابات با نظارت استصوابی مخالفت خواهيم کرد. اگر رد صلاحيت کسی غيرقانونی بود، رييسجمهور به وزارت کشور دستور میدهد ناماش را در فهرست کانديداها قرار دهند و در معرض رأی مردم بگذارند. ببينيم اگر رأی آورد کسی جرأت مقابله دارد يا نه.
- قرار بود تا 27خرداد بخندند بعد چکمه نشان بدهند ولی ظاهرن زود شروع کردهاند. به شدت از اصلاحات نگراناند.
(و کلام آخر که از تاريخ 18 سالهی کسروی روايت کرد و آخر گفت: )
امروز اصلاحات به کمک نياز دارد. من آمدهام که اعلام کنم: «تبريز! به پا خيز! و دستياری به اصلاحات بده.»
پس از ميان برنامه و اجرای عاشيقآواسی، پرسش و پاسخ کتبی کوتاهی از 8:40 تا 9 برگزار شد.
اولی اقتصادی بود و برنامههای کلی و ...
دومی دربارهی نحوهی استفاده از نيروهای محذوف جامعه بود که پاسخ داد و در خلال آن گفت:
«ما میخواهيم خودی و غير خودی دفن شود و حقوق مبنا قرار گيرد. ما وظيفهی خود میدانيم دعوت کنيم گرچه بخشی از نيرهای محذوف مايل به ورود به کار اجرايی نيستند. مهم اين است که سد شکسته شود و دولت وحدت ملی تشکيل شود. شرط کلی آن اعتقاد به برنامهی اصلاحی و آمادهگی برای پرداخت هزينه است.
سومی اين بود که چه تضمينی داريد انتخاب وزرا بدون اعلام نظر باشد.
گفت که با توجه به تجربيات 8 ساله، از قبل تيم را معرفی کردهايم و رأی مردم به معين، رأی به تيم او است و از اين استفاده میکنيم و کوتاه نخواهيم آمد. مقايسهای کرد بين مجلس پنجم و هفتم و اينکه کارهای بيسار بزرگی در همان مجلس پنجم مخالف اصلاحات روی داد. از رأی اعتماد تا انتخابات شوراها. گفت که امروز مجلس هفتم به مراتب ضعيفتر از مجلس پنجم است و جرأت مخالفت در مقابل رييس جمهور را ندارد. اين مجلس با انتخابات نمايشی آمدهاست. و ادامه داد که «هرجا جواب نگرفتهايم ناشی از قدرت آن طرف نبوده، ما خطا کردهايم.»
چهارمی در رابطه با تبعيض قوميتی بود.
جوابهایاش کلی و بر اساس قانون اساسی بود همانهايی که هميشه گفته شده. به اعتقاد من آذریزبانها را چندان خوشنيامد. مثل دکتر معين که چند وقت پيش در همين تبريز يک کلمهی «خرده فرهنگ» از دهاناش پريد و داد و بیداد پانترکها را در آورد. اگر دو کلام ترکی ياد میگرفتند هر کدام، بهتر بود.
پنجمی اين بود که چه تضمينی هست تقلب نشود.
گفت که «هيچ تضمينی نيست، جز حضور مردم. اينها کسانی هستند که هر جا احساس خطر کنند با يک حکم شرعی هر جنايتی میکنند. اگر ملت نيايند هر کاری میکنند ولی آنجا که افکار عمومی شکل میگيرد و خود را نشان میدهد، کنار میروند.»
مثال زد که از محکومين اين سالها حکم آغاجری از همه سنگينتر بود و کسی که زوتر حکماش شکست هم آغاجری بود. دليلاش فشار دانشگاهها بود و افکار عمومی.
در پايان اعلام شد زهره آغاجری چهارشنبه 6-8 عصر در ستاد دکتر معين، جنب سينما آزادی، سخنرانی دارد.
رأس 9 تمام شد. بدون درگيری. نيروی انتظامی هم زياد نبود جز 3-4 افسر.
به اطلاع محضر با سعادتتان میرسانیم یک عدد قرار وبلاگی برنامهریزی شده است برای روز پنجشنبه 26 خردا ساعت 6 بعد از ظهر حوض پارک لاله. همان طور که حضرات مستحضر هستید بیست و چهار ساعت قبل از شروع انتخابات تبلیغات ممنوع میباشد فلذا این تجمع مجاز به حمایت از معین نمیباشد و در نتیجه به نام حمایت از آزادی یا چنین چیزی خواهد بود. منظور تشریف بیاورید بسیار خوشنود و غیره میشویم. جماعت خارج از مملکت هم میتوانند حمایت معنوی کنند.
ارادتمند: ما
فقط یکبار خوشحال بودم، روزی که زیر یک چتر ایستاده بودم.
آنتوان چخوف
چند روز پیش سیدی «سیر» اثر مسعود شعاری و کریستف رضاعی را خریدم. «سعی دارد تا پلی بین موسیقی هند وغرب برقرار کرده و حول قالبهای موسیقی کشورمان فضایی متفاوت را به شنونده القا نماید.» من واقعاً لذت بردم، پیشنهاد میشود.
ناشر سیدی هرمس است.
خبرگزاری فارس یک نظرسنجی انجام داده است و کشف کرده است میزان تحصیلات طرفداران هر یک از نامزدها چه میزان میباشد. نتایج خواندنی است.
محمود احمدینژاد: کاردانی
محسن رضایی: ابتدایی
محمد باقر قالیباف: دبیرستان
مهدی کروبی: دبیرستان
علی لاریجانی: کاردانی
مصطفی معین: کارشناسی
اکبر هاشمی رفسنجانی: بیسواد
آن روز، روز خلقت جهان است، زیرا گلها را از نو خواهیم ساخت
و رودها را چون گردنبندی به گردن تو میاندازم
و شبها را پشت سر خواهیم گذاشت و
جهان هیچگاه به ما نخواهد رسید
زیرا ما هر روز جهان را از نو خلق میکنیم.
بیژن جلالی
دیروز همایش دانشجویان حامی دکتر معین در تالار ابنسینا دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران برگزار شد. گروهی از سخنرانان از سیاسیون بودند، دکتر الهه کولایی، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر حبیبالله پیمان، سعید رضوی فقیه، مجید حاجیبابایی و مصطفی تاجزاده. گروهی هم از نمایندگان ستادهای دانشجویی استانها. دانشجویان بسیار تند و تیز حرف میزدند و اکثراً راه درازی آمده بودند تهران تا در همایش شرکت کنند. دانشجویان بوشهر، کرمان، اراک، اردبیل، شهید بهشتی، گلستان، یزد، علوم پزشکی، لرستان و کرج پشت تریبون دیدگاههایشان را فریاد زدند. بین ایشان سیاسیون سخنرانی میکردند. برنامه چیزی حدود چهار ساعت طول کشید و آخرین مهمان هم خود دکتر معین بود که از جلسهای دیگر به آنجا کشانده بودندنش. یادداشتهایم کمی زیاد شدند ولی حیفم میآید خلاصه کنم، اگر وقت مطالعه کل پست را ندارید حداقل نگاهی به قسمت سعید رضوی فقیه بیاندازید، شنیدنی بود. از تحریم یاران تحکیمیاش بسیار جدی انتقاد کرد. یادداشتها به همان ترتیب پشت تریبون رفتن سخنرانان است.
ابراهیم یزدی
«تعهد ما به اسلامیت است و یا جمهوریت؟ کدام نتیجهی کدام است؟ من اعتقاد دارم اگر ما به جمهوریت حقیقی معتقد باشیم اسلامیت خود به خود نتیجه میشود.»
«اسلام 1400 سال است در این سرزمین است. بسیار قیمها دیده است. من نیازی به قیمومیت برای دین نمیبینم. دین خدا صاحب دارد. ما ملزم به حفظ جمهوریت هستیم.»
«عدهای بهنام خبرگان قانون اساسی اول را دچار تناقضات کردند.»
«مهندسی تغییرات اجتماعی گام به گام باید اجرا شود.»
«فصل سوم قانون اساسی به حقوق مدنی و آزادیها میپردازد. تا این فصل اجرا نشود نوبت به فصل پنجم، شیوهی اعمال حاکمیت نمیرسد.»
«ما را بردند 53 جلسه بازجویی کردند. پروندهها را کشیده بودند بیرون که شما در دیداری که در سال 63 در قم با آیتالله منتظری داشتید و ایشان فرمودند خودتان را برای روز مبادا نگاه دارید منظور از روز مبادا چه بوده است؟ ولی امروز کسی نمیگوید نهضت آزادی غیرخودی است.»
«مطالبات مدنی امروز را بازرگان در سال 63 گفت. امروز فراگیر شده است.»
«هر گروهی که به دموکراسی، حقوق بشر، مردمسالاری التزام عملی دارد باید بیاید در جبهه دموکراسیخواهی باشد.»
«نظام دموکراتیک این نیست که همه یک جور حرف بزنند. این است که هر کس دیگری را تحمل کند.»
«اگر کسانی آمادگی شرکت در جبهه دموکراسی خواهی را ندارند یعنی آن که تولرانس سیاسی ندارند.»
«جبهه را نمیشود با سقف مطالبات تشکیل داد. با کف مطالبات تشکیل داده میشود. قبلاً همصدایی داشتیم ولی امروز فضای مناسبی داریم. برای همین جبهه تشکیل میدهیم. اگر امروز زود است فردا ممکن است دیر باشد.»
«مشهور است که در نبرد استالینگراد پیشروی وجب به وجب بوده است. در ایران نبرد برای دموکراسی سختتر است ولی این دلیل نمیشود جنگ را رها کنیم.»
«میگویند چه اتفاقی در هشت سال افتاده است. حداقل این امکان فراهم شده است که من بیایم پیام ماراتن مرگ ناصر زرافشان را اینجا بدهم.»
«گاه در کوه نباید قلهی نهایی را نگاه کرد چون فاصله ممکن است آدم را سرد کند. باید به قلههای کوتاهتری نگاه کرد و بعد قله به قله فتح کرد.»
الهه کولایی
«باید نگاهی عمیقتر و موشکافانهتر به روند برقراری دموکراسی داشته باشیم.»
«قبل از انقلاب عنصر اسلامیت هدف قرار داده شده بود و بعد از انقلاب عنصر ملیت و تمدن غنی ایرانی مورد غفلت واقع شد.»
«ما در حال تبدیل شدن به یک ملت هستیم. فرایند ما شدن فرایند پرچالشی است. ایرانیان فقط برای صندوق رای نیستند.»
«در 28 مرداد خانهنشینی مردم وقفهای در روند دموکراتیزه شدن ایجاد کرد. وقفه 25 سال دیکتاتوری بود.»
«صدای مردم صدای خداست.»
«مردم سرمایه انقلاب هستند ولی فقط برای تحکیم حاکمیت استفاده میشوند و نه برای مشارکت در فرایند توسعه.»
«مردم دارند از تجربههای تاریخی استفاده میکنند.»
حبیبالله پیمان
«نباید ادعا کنیم بهشت برین میآوریم. این سرخوردگی میآورد.»
«در مورد دلیل تشکیل جبهه دموکراسیخواهی چند دلیل میتوان متصور بود. یکی این که ائتلافی است برای حمایت از دکتر معین که دیدگاه بدی نیست. دیگری تغییر و اصلاح محور اصلاحات. اصلاحات قبلی به خاطر راهبرد غلط مرد. با آن جسد کاری نیست، اصلاحات جدید آغاز میشود.»
«تضمین برای 8 سال آینده چیست؟ چند شعار جدید خوب است ولی کافی نیست.»
«میخواهیم با ارادهی خود این سیستم رمه و چوپان را از بین ببریم. مردم نباید فقط اربابان خود را انتخاب و حمایت کنند. مردم باید خود ارباب خود باشند.»
«امروز باید برای جهتگیری تصمیم بگیریم.»
«اگر بخواهیم قدرت را به مردم بازگردانیم اصلاحات جدیدی لازم است و با به دست گرفتن مجلس و ریاست جمهوری نمیشود دموکراسی را در ایران پیاده کرد.»
«دیگران شعارهای مردمدوست میدهند. یعنی آن تلاش نتیجه داده که عرصه سیاسی زنده مانده است. حتی ممکن است از مصدق یاد کنند. آیا ساخت قدرت عوض شده است؟ نه. آنها نیاز دارند به عرصه سیاسی و عمومی. جبهه باید این را نهادینه کند.»
«مبارزه باید از داخل جبهه شکل بگیرد، بدون توجه به نتیجهی انتخابات.»
«آقایان باید از حوزهی حکومت به عرصهی عمومی بازگردند و اگر انتخاب شدند به آنجا برگردند.»
«از دوستان اصلاحطلب انتظار داریم مقداری از آزادی بیان، استقلال قوه قضائیه و کاهش فقر را عملی سازند تا بشود ادامه داد، تا عرصهی عمومی فعال باقی بماند.»
«اگر حمایت مردم از مصدق سازمانیافته بود کودتا رخ نمیداد.»
سعید رضوی فقیه
«سکوت یاران دبستانی من دلآزار است، موجه نیست.»
«نقد قدرت بدون نقد سنت امکانپذیر نیست.»
«روش دوستان رادیکالیسم بیهزینهای است که هدفش اصلاحطلبان در شرف اخراح از حاکمیت است و نه فاسدان اقتصادی و مافیای قدرت. چپروی کودکانهای که مکمل راستروی دیگران است.»
«آنها که کت و شلوار میپوشند، پوتین در میآورند و عنقریب با رقاصهها عکس بیاندازند چه حقی دارند در دانشگاه خیمه بزنند؟»
«28 مرداد فراموش نشود که چند صد نفر عربدهزن جنبش ملیونی را خواباندند. 27 خرداد اگر رای ندهیم همین کت میشود لباس نظامی. آن وقت از دوستان خواهم پرسید زیر سرنیزه تاتاران در چه حالی؟»
«امروز میگویید رفراندوم. میگذارند بگویید نظام اصلاحطلب نیست تا تیر اصلاحطلبان به هدف نخورد و بعد از حذف اصلاحطلبان نوبت به شما برسد. شما نیز که جرات ندارید و حداکثر عکس و چهگوارا به دست میگیرید و زمان جنگ بجای اسلحه حداکثر گیتار برقی به دست خواهید گرفت. بگذارید مردم خود گامبهگام اصلاحطلبی را به پیش ببرند.»
«تا دیروز هیچکس را در انتخابات قبول نداشتند ولی بعد از حکم آمدند گفتند قبول نکنید.»
«مگر تمام این مشروطیت صد ساله آغازش از یک تکه کاغذ نبود که امضای همایونی زیرش بود؟ مگر مصدق همان مصدقالسلطنه نبود، نخستوزیر پیشنهادی شاه؟ آن وقت شما به یک حکم حکومتی چنین اعتراض میکنید.»
«هیچوقت در سینی طلا آزادی تعارف نمیشود. برای آزادی یا باید خون داد و یا رای. به آن عقلانیت سیاسی رسیدیم که خون درست نیست. پس رای باید داد.»
«تا مرجعی چون سیستانی و یا قائدی چون منتظری داریم نوبت به دیگران نمیرسد.»
«یک بار برای همیشه باید دکان عوامفریبی بسته شود. پشت آرای ریخته نشده قایم نشوید. بگویید بیایند رای سفید بیاندازند.»
مجید حاجی بابایی
«این اصولگرایی ماست که در داخل رادیکال هستیم و در خارج آرامتر و محافظهکارتر. کاش دیگران نیز این جرات را داشتند.»
«رای جهتدار نظریه سو استفاده حکومت از انتخابات را خنثی میکند.»
«چه کسی گفته است اینها با تحریم کم میآورند؟ در انتخابات شهر تهران فقط 12 درصد مردم شرکت کردند. با احتساب این که همه به آبادگران رای ندادند احمدینژاد شهردار انتخابی فقط دو نیم درصد مردم تهران است. ولی ایشان نه تنها دغدغهی مشروعیت ندارند بلکه کاندیدای ریاست جمهوری نیز میشوند.»
«انگار ما با آدمهای دموکرات و فهمیده طرف هستیم و اگر رای ندهیم بر چهارستون بدنشان لرزه میافتد. اینها رای مردم را زینتی میدانند. مشروعیت ایشان را امام زمان تایید کرده است.»
«فقط یک نمونهی تاریخی به من نشان دهید که حکومت بدون مشروعیت سرکوب نمیکند. تازه آغاز سرکوب است.»
«آقای سحابی گفتهاند اگر شرکت نکنیم مجوز حضور خارجیها را دادهایم.»
«اگر اینها به قدرت برسند دو حالت دارد: جنگ و یا سازش. در نهایت در سازش چون پشتوانهی مردمی نداند مجبورند دست پایین بگیرند و امتیاز دهند.»
«تحلیل من این است که بسیاری از اینها که ژست اصولگرایی میگیرند عامل بیگانه هستند. اینها منافع ما را به حراج میگذارند.»
«هیچ تضمینی نیست که معین به وعدههایش عمل کند مگر آنکه ما رها نکنیم.»
«همراهی معین تا غلبه بر استبداد»
مصطفی تاجزاده
«از نظر ما آقای جنتی فاقد صلاحیت بود نه دکتر معین.»
«کسانی دلشان نمیخواهد مشارکت حداکثری باشد چون بدیهی است شکست میخورند.»
«اگر بخواهیم دموکراسی در کشور نهادینه شود چارهای نداریم جز اینکه یک پا در قدرت و یک پا در جامعه داشته باشیم.»
«تحریمیها حداکثر میتوانند حکومت را به سقوط بکشند. استفرار دموکراسی را هرگز.»
«برای اولین بار در تاریخ ایران این امکان به وجود آمده است که دموکراسی نهادینه شود.»
«بحرانها مانع پیشرفت دموکراسی نمیشود.»
«این الگو در این نود و نه سال چند بار تکرار شده است: یکپارچه شدن قدرت، یک صدا شدن جامعه و در نهایت انقلاب.»
«ما دموکراسی را در انتخابات خلاصه نکردهایم.»
«در جامعهای تصمیمسازان و تصمیمگیران جدا میشوند که نهادهای مدنی قوی داشته باشیم و گرنه مجبوریم همه را در انتخابات خلاصه کنیم. جنتی راست میگوید که انتخابات در این کشور بازی مرگ و حیات است.»
«ما به لحاظ گفتمان سیاسی و دموکراتیک برندهی مطلق هستیم.»
«کار خاتمی در نهادینه کردن گفتمان در داخل و خارج در تاریخ ایران بینظیر بوده است.»
«هر کس اعتقاد دارد اگر خاتمی رئیسجمهور نمیشد امروز جایگاه بهتری داشتیم حق دارد به معین رای ندهد و حتی به اصولگرایان رای بدهد.»
«ما در عرض 8 سال از بدنامترین کشور جهان به یکی خوشنامترین کشورها تبدیل شدیم.»
«کریستین امانپور میگفت بعد از دوم خرداد همهجا با افتخار اعلام میکنم ایرانی هستم.»
«معین به آن حرفش که اگر رئیسجمهور شد به ناحق رد صلاحیت شدهها را در برگه انتخابات خواهد آورد پایبند خواهد بود.»
«رای به سایر نامزدها رای به نظام است، رای به معین رای به اصلاح نظام.»
مصطفی معین
«نسل سوم ما از رسوبات استبدادی منزه است، مثل ما نسل اولیها نیست.»
«انسان مسؤول آفریده شده است.»
«جبهه دموکراسیخواهی امروز مطرح شده است ولی با یک نگاه صد ساله.»
«باید در مسیر دموکراسی با هم حرکت کنیم.»
«قرار نبود صحبت کنم و میخواستم فقط تشکری بکنم. ولی اگر قرار است سور دهید در خدمتیم.»
صبح در همایش دانشجویان حامی معین بودم. سخنرانان جالبی صحبت کردند. از یزدی و پیمان گرفته تا تاجزاده و رضوی فقیه. فردا یادداشتهایم را مرتب میکنم و مینویسم. امشب کمی خستهام.
دیروز در شادی خیابانی، حدود خیابان زرتشت خشایار دیهیمی را دیدیم. پوستری از معین را خود و خانمش در دست بالای سرشان گرفته بودند و همراه بچههای نسیم میرفتند و برمیگشتند و یار دبستانی میخواندند.
قالیباف هم جماعتی را جمع کرده است و پیراهنهای قرمز و آبی تنشان کرده است و ریختهاند در میادین تبلیغ میکنند. امروز در نسیم یکی برگشته میگوید چرا اینها کار ما را تقلید میکنند؟ فرمودیم فلذا پوسترهای معین هم تقلیدی از قالیباف است چون او اول پوستر به در و دیوار چسباند؟ فرمود این با آن فرق میکند.
تصمیم گرفته بودم طرف را خفه کنم. سمینار که تمام شد رفتم که سرش داد بزنم تو که میبینی من خودم از موضوعی که در موردش صحبت میکردم هیچچیز نفهمیدهام و پشت سر هم حرف خودم را نقض میکنم، آخر سمینار این همه سؤال برای چه میکردی؟ قبل از اینکه دهان باز کنم گفت آقا سمینارتان جالب بود، جوابهایتان هم بسیار قانعکننده. ما هم فرمودیم البته.
یک: تشکیل جبهه دموکراسی و حقوق بشر (اگر آن فیلتر شده است می توانید از این استفاده کنید) از اولین نتایج جدا شدن حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب از روحانیون مبارز است. به نظر میآید فعلاً دلیل ائتلاف دشمن مشترک است، امیدوار باید بود که بعدها بتوانند به عقاید یکدیگر احترام بگذارند. چرا که پایههای فکری و عقیدتی متفاوتی دارند.
دو: گویا کامنتهای وبلاگ دکتر معین خواندنیتر از خود مطالب هستند. کامنتهای فربان صدقه، اعتراض، تحریم ، پیشنهاد، پسنهاد و ...
سه: سایت صد دلیل برای رای دادن به دکتر معین بالاخره راهاندازی شد. مشتاقم ببینم جماعت برای چه میخواهند رای بدهند.
چهار: ما منصوب کردهاند به مقام راپورتنویسی روزانه مسایل ستاد نسیم در وبلاگ ستاد. تاکنون سه عدد راپورت نوشتهایم (صفر و یک و دو) که برخی کمی برایمان گران تمام شد.
این چه صیغهای است که جماعتی میگویند من رای نمیدهم ولی برای دکتر معین تبلیغ میکنم و یا امیدوارم دکتر معین برنده شود؟ دو حالت دارد، یا دکتر معین خوب است و یا خیر. هر دو که نمیشود؟ یعنی ما نظام را هم تایید میکنیم و هم تایید نمیکنیم؟ شناسنامهی ما راکثیف نکنید ولی مملکت اصلاح شود؟ حوصلهی پرداخت هزینه برای آنده ندارید؟ آقا اگر کسی را قبول دارید چرا بلند نمیشوید بروید رای بدهید؟ از آسمان قرار است کسی بیاید و فرد مورد نظر حضرات را انتخاب کند؟
به اعتقاد من کسانی که تحریم میکنند و به کل کسی را قبول ندارند صدها بار بهتر مفهوم دموکراسی را فهمیدهاند.
چرا موهای همهی آرایشگرها وزوزی است؟
چرا گارسونها جوری سینی را حمل میکنند انگار سنگینترین جسم دنیاست؟
چرا دهان دلفینها بالاتر از چشمهایشان است؟
چرا بهجای روگذرها زیرگذر نمیسازند و نیز برعکس؟
چرا هیتلر بجای فرار خودکشی کرد؟
چرا حجاریان در مقالهای که در مورد امام نوشته اینهمه کلمه عربی بکار برده است؟
چرا ما این طوری شدهایم؟
اگر خلاقیت همان ارایه تلفیقی نو از مسایل و موضوعات به ظاهر بیربط باشد، روزی میتوان ماشین دانای کلی داشت که خلاق باشد.
«پاییز سال 57 بود. 12 سال سن داشتم در خدمت آقا بودم در نوفل لوشاتو، یک فیلم ویدیویی از ایران آورده بودند که جمعیت زیادی شعار میدادند، درود بر خمینی، درود بر خمینی. من با همان حالت بچگی خودم به آقا گفتم: آقا خیلی داری کیف میکنی از این قصهها، این همه دارند برایت شعار میدهند. آقا یک نگاهی به من انداخت و گفت: همین مردمی که الان دارند درود بر من میفرستند، اگر به مردم توجه نکنیم، همین مردم یک روز میگویند مرگ بر خمینی...»
خاطرهای از علی اشراقی، نوه امام
تراش فرهنگ صدها بار سختتر از صیقل الماس است استاد.
میگفت تحمل صحنههای وداع را ندارد. برای همین همیشه بهجای خداحافظ میگفت سلام.
هر از گاهی بدون دلیل قدم زدن، بدون برنامهریزی راه افتادن، بدون فکر نوشتن، بدون هوا زندگی کردن آدم را خوش میآید؛ مثل فرار کردن از تور ماهیگیری.
It is forbidden to kill; therefore all murderers are punished unless they kill in large numbers and to the sound of trumpets.
Voltaire