\n"; ?> میرزا پیکوفسکی

مگر می‌شود حتی خود را فهمید؟


همیشه به نظرم ابرها چیزهای عجیب و غریبی بوده‌اند، هنوز هم وقتی از زیر یا بالا می‌بینم‌شان عجیبند. وقتی هواپیما تصمیم می‌گیرد مدتی درست وسط‌شان باشد، جوری که هر از گاهی از دریچه‌ای بین‌شان چراغ‌های زمین را ببینی یا ستاره‌های آسمان را، باز هم عجیبند برایم.


باید بتوانی گذشت زمان را زیبا نشان بدهی، حتی وقتی کش می‌آید.


فرناز را برده‌اند اوین. اوین؟ اوین! اوین...
من نمی‌فهمم.

فردا: امروز عصر آزاد شدند.


این اواخر این‌جا را کسان دیگری نوشته‌اند. من فقط راوی بوده‌ام؛ و دوست دارم این‌طور بودن را. یک‌طوری است انگار گوشه‌های از دیالوگ‌ها را می‌آوری و این گوشه‌ها نه متعلق به تو هستند و نه آن دیگری. حتی همین نتیجه هم از دل یک دیالوگ بیرون آمده. و این با آدم‌ها بودن و گفتن را دوست دارم. حتی می‌توانی مرزهای خودت را هم بگذری، با دیگران، فقط در حضور دیگران. برای همین از تنهایی متنفرم.


نشسته‌ایم، خیره مانده‌ایم که بر ما چه می‌گذرد. و چه می‌توان گفت، فقط می‌ترسیم از فردا، اگر فردایی باشد. نگرانیم که او نگران نیست.


‌الف می‌گوید ما ایرانی‌ها همه‌چیز را از آخر به اول تجربه می‌کنیم، اول پست‌مدرن می‌شویم، بعد مدرن و بعد سنتی.


این قفس آقای دکتر بود، خب حالا هم هست. البته اگر به این بودن بشود گفت بودن، شاید یک نوع بودن محض خالی نبودن عریضه باشد. حقیقتش بعد از آن ماجرا چند بار دیگر هم چند نفر عنایتی به قیافه‌اش داشتند، حتی یک پاترول که یادش رفته بود صاف راه برود. ولی تیر خلاص را بنّا زد. این‌ها آمده بودند جدول کنار کوچه بکارند بعد دیده بودند این یارو سر راه‌شان است، کنده بودندش. بعد آمدند با تف‌مالی بندش کردند به زمین دوباره و اگر قبلاً حداقل تراز بود حالا آن هم نیست. موجود هشالهفتی است. بنّا کمی آن‌ورتر به زمین بندش کرد و تازه معلوم شد دکتر با چه محاسبات پیچیده‌ای این قفس را کار گذاشته بوده. حالا که آن‌ورتر است می‌شود یک ماشین را به زور چپاند بین این و در پارکینگ. حالا هر روز می‌بینم دکتر یا آن پیرمرد زهوار در رفته دارند با یکی دم در جر و بحث می‌کنند مگر نمی‌بینی اینجا گاراژ است. شب دیدم دکتر بین زباله‌دانی و در گاراژ یک زمین را سوراخ کرده یک میله یک متری کاشته که نتوانند آن بین پارک کنند. یک زنجیر هم بسته سر میله، آن سرش را هم به مکعب مستطیل مرحوم بند کرده. حالا نمی‌دانم خواسته نگذارد میله را بدزدند یا زباله‌دانی عزیز درب و داغانش را.


تصمیم گرفتیم برویم وال بشویم، برای خودمان توی اقیانوس بگردیم. بعد هر وقت دیدیم همه‌جا زیادی ساکت است برویم کنسرت مرجان‌ها. هرچند بحث‌مان گرفت مرجان‌ها همیشه ثابتند یا تکان می‌خورند.


TAFF.jpg


می‌گوید می‌خوابم که خواب ببینم.


تناقض‌های درونت را باید بتوانی بشناسی و سعی نکنی اصلاح‌شان کنی. آن‌ها هستند و باید قبول کنی که بوده‌اند، هستند و خواهند بود. بعد گه‌گاه به یکی‌شان متلکی بگویی، دیوانه شود و جوش و خروشی باشد که از سکون درآیی و مجبور شوی تا پیدا کردن یک نظم تازه سردرگم باقی بمانی؛ چرا که در سکون می‌پوسیم. این سردرگمی یک تکه بالاتر می‌برد.
از این زندگیت خوشم آمد مرد.


نوک‌نوشت: عرض شود این نظرسنجی تمام شد. نتایجش هم برای آگاهی اذهان عمومی در ادامه مطلب آمده است.

عرض شود تا حالا به نقش مهم و کلیدی کتری‌برقی فکر کرده‌اید؟ یعنی هیچ شده است از خودتان بپرسید بشر قبل از اختراع کتری‌برقی چطور زندگی می‌کرده است؟ دنیایی بدون کتری‌برقی می‌توانید تصور کنید؟ هیچ می‌دانستید کتری‌برقی یکی از پرچم‌داران مدرنیسم است؟
خب حقیقتش این همه داد و هوار بی‌غرض نبود. راستش را بخواهید دختر باید یک تحقیقی روی کتری‌برقی می‌کرد و در این تحقیق باید یک نظرسنجی هم انجام می‌داد. ما هم دیدیم اصولاً در این تحقیق به‌درد خاصی نمی‌خوریم فکر کردیم حداقل در نظرسنجی یک فایده‌ای برسانیم. فلذا از وبلاگ استفاده ابزاری نموده کلیه دوستان، آشنایان و خوانندگان عزیز را دعوت به پر کردن این پرسشنامه می‌نماییم. چند سوال بله و خیر است و جز کلیک هم کاری لازم نیست بفرمایید. حالا کمی هم به نظر فان می‌آید. خلاصه منتظر یاری سبز، قرمز، آبی آلبالویی، خال‌خال پشمی و دیگر رنگ‌های شما هستیم.

دم‌نوشت: فان می‌آید بر وزن fun می‌آید. کمی از نثر ایشان در ما رسوخ کرده است. درزش می‌گیریم.
دم‌نوشت دوم: یقیناً نتایج این نظرسنجی برای اطلاع عموم مردم از این مهم بعداً اعلام خواهد شد.

تحلیل پرسش نامه مصرف کننده:
تعداد پرسش نامه‌های بدست آمده 83 عدد می‌باشد و نتایج بدست آمده به شرح زیر است:

جنسیت: 44% از پاسخ دهندگان پرسش نامه مرد و 56% زن می‌باشند.
سن : میانگین سنی پاسخ دهندگان این پرسش نامه 29.7 سال بود.
شغل: 44% دانشجو، 10% کارمند، 10 % نویسنده و مترجم، 10 % مهندس (در زمینه‌های مختلف)، 26 % مشاغل دیگر.

1.استفاده از کدامیک از این وسایل برای شما آسان تر است؟
84% کتری برقی، 14% کتری، 2% سماور برقی، 0% سماور گازی

2.مارک کتری برقی مورد استفاده شما چیست؟
36% تفال، 47% مارک‌های دیگر (براون، الکترا و...)، 17% اطلاع نداشتند.

3.آیا حرکت دادن کتری برقی در هنگام خالی کردن آب گرم درون ظرف آسان است؟
84% بله، 16% خیر.

4.آیا حجم آب کتری برقی شما کافی است؟
93% بله، 7% خیر.

5. آیا ترجیح می‌دهید به جز آب مایعات دیگر را درون کتری برقی گرم کنید؟
20% بله، 80% خیر.

6.آیا نشانگر مقدار آب در زوایای مختلف قابل دیدن است؟
66% بله، 34% خیر.

7. آیا درب کتری مورد استفاده شما به راحتی باز و بسته می‌شود؟
90% بله، 10 % خیر.

8. آیا کتری مورد استفاده شما به راحتی قابل شستشو است؟
51% بله، 59% خیر.

9. آیا کتری مورد استفاده شما دارای فیلتر است؟
43% بله، 57% خیر.

10. آیا این محصول جای ثابتی در آشپزخانه شما دارد؟ کجا؟...
75% بله، 25% خیر. 35% روی کابینت، 19% کنار اجاق، 19% روی اُپن، 11% کنار وسایل چای، 15% در محل‌های دیگر.

11. در صورت افتادن محصول آیا آب درون آن بیرون می‌ریزد؟
80% بله، 20% خیر.

12. آیا دستگیره کتری به راحتی در دست شما جای می‌گیرد؟
100 % بله.

13. آیا دکمه روشن و خاموش کتری در محلی است که به راحتی در دسترس و دید می‌باشد؟
93% بله، 7% خیر.

14. آیا در هنگام استفاده از کتری برای اولین بار نیاز به استفاده از دفترچه راهنما داشتید؟
10% بله، 90% خیر.

15. سیم کتری برقی شما پس از استفاده، قابلیت جمع شدن آسان و سریع را دارد؟
30% بله، 70% خیر.

16. کتری برقی شما پس از استفاده قابلیت جمع شدن آسان و سریع را دارد؟
50% بله، 50% خیر.

17. آیا در زمان داشتن مهمان از وسیله دیگری برای تهیه آب جوش استفاده
می کنید؟
38% بله، 62% خیر.

18. آیا بخار آب جوش به سایر وسایل شما آسیب می‌رساند؟
10% بله، 90% خیر.

19. آیا تا بحال هنگام استفاده از کتری برقی دچار صدمات فیزیکی شده اید؟
10% بله، 90 % خیر.

20. در هنگام خرید کتری برقی به کدام مورد بیشتر توجه می‌کنید؟
46% کیفیت، 23% قیمت، 16% مارک، 13% زیبایی. و بصورت جداگانه انتخاب مردان 37% کیفیت، 37% قیمت، 16% مارک، 10% زیبایی و زنان 58% کیفیت، 17% زیبایی، 17% مارک، 8% قیمت را انتخاب کرده‌اند.

21.وسیله مورد استفاده شما دچار چه صدماتی شده است؟
65% جرم گرفتگی، 14% سوختن المنت و...، 2% اشکالات برقی، 2% شکستن قطعات.

22. روزانه چند مرتبه از کتری برقی استفاده می‌کنید؟
24% یک الی دو بار، 26% دو الی پنج بار، 19% بیشتر از پنج بار، 30% نسبت به فعالیتهای روزانه تعداد دفعات متفاوتی دارد.

23. لوازم آشپزخانه شما بیشتر چه رنگی است؟
63% روشن، 9% تیره، 8% ترکیب چند رنگ تیره و روشن.


edbench25.jpgEvery man, woman, and child alive should see the desert one time before they die. Nothin' at all for miles around. Nothin' but sand and rocks and cactus and blue sky. Not a soul in sight. No sirens. No car alarms. Nobody honkin' atcha. No madmen cursin' or pissin' in the streets. You find the silence out there, you find the peace. You can find God.
25th Hour


کسی یک زندگی اضافی نمی‌خواهد؟ این اواخر بازی درمی‌آورد پدرسوخته، ناز می‌کند، نمی‌سازد باهامان.


حالا دنبال کسی می‌گشتم همسفر شمال شود، یکی را پیدا کردم می‌گوید برویم جنوب. عجب.


روزی می‌رسد خودم را هم در یک جمله خلاصه کنم، شاید هم یک کلمه.


شماره دوازدهم هزارتو با موضوع «نوشتن» منتشر شد. در صفحه ‌اول این شماره یادداشتی برای هزارتوی سال دوم آمده است. برای صفحه آخر داستان بسیار کوتاه «کِرم دی‌سی‌چو» نوشته‌ی استفانو بننی انتخاب شده است. در قسمت موسیقی دریچه آهنگی «ای قلب من» از سعاد ماسی را خواهید شنید.

دم‌نوشت: هزارتو یک‌ساله شد. مبارک‌مان باشد.


سکوت سنگینی می‌کند، سکوتی که با کلمات ساختم و گریزی نیست.


آدم‌ها را باید در اندازه‌های خودشان خواند.


فقط تو بیداری و شب. تو می‌گویی، گیلاس گوش می‌کند. می‌دانی چه شنونده‌ی خوبی است، تا قطره آخر.


فهمیدن سعادت است.


حرف اولش را تو بگو دختر، بگذار کلمه را من بگویم، تا صبح.


همیشه می‌گفتم مخاطب حق ندارد هر چه می‌خواهد برداشت کند، تصور کند. می‌گفتم او باید تلاش کند منظور پدید آورنده‌ی اثر را بفهمد. چند روز پیش دختر برایم گفت بعضی وقت‌ها شاید طراح هدفش آزاد گذاشتن تصورات بیننده باشد و بخواهد برداشت‌های مختلف را بشنود. امروز دیدم خیلی وقت است خودم به این کار مشغولم و برایم کامنت‌دانی همان حکم را دارد، به‌خصوص وقتی نوشته کوتاه باشد که اغلب هست. کم پیش نمی‌آید کامنتی از خود یادداشت خواندنی‌تر باشد، مثل کامنت نگاه برای مطلب روزمرگی چهار روز پیش یا کامنت‌های خواندنی‌ای که برای خرمالوهای دیروز گذاشته‌اند.


چرا در این زمهریر که همه‌ی برگ‌ها پایین ریخته‌اند، چند خرمالو روی درخت از شاخه آویزان مانده‌اند؟ دلیل این سرسختی چیست؟


روز است، شب است، اول صبح سجاده است و وقت خواب بطری‌.


یعنی نوعی سرگردانی، بین کل و جزء. درگیر جزء می‌شوی بدون بررسی اینکه آیا کل درست است؟ معقول است؟ راه‌حل نهایی است؟ و یا آن‌قدر در کل غرق می‌شوی فراموشت می‌شود جزئیات گمراه‌کننده‌ای مانده‌اند که باید اصلاح شوند یا حذف شوند، و یا حتی به‌شان خندیده شود. آشفتگی چنین چیزی است. البته راه‌حل دیگری نیز وجود دارد، چریدن.


چشیدن روزمرگی او.


«... اگر ناگزیر باشم، ممکن است هستی جاوید را بپذیرم. اما ترجیح می‌دهم - اگر زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد – چیزی درباره‌ی بورخس و تجربه‌هایش در این جهان ندانم. اما تصور می‌کنم هویت بستگی به خاطره دارد و اگر خاطراتم محو شوند، الزاماً موجودیتم نیز محکوم به فناست – البته، اگر همان شخص باقی بمانم. بدیهی است، حل این معضل بر عهده‌ی من نیست. اگر خدایی باشد، صاحب اختیار و تصمیم‌گیرنده هم خود او خواهد بود...»
مصاحبه پاتریشا مارکس و جان سایمون با خورخه لوئیس بورخس، گفتگو با بورخس، گردآوری ریچارد بورجین، برگردان کاوه میرعباسی، نشر نی


حالا قضیه این است که یک سری مسایل باید مطرح شوند که البته کمی بی‌ربط هستند.
یکم: رفیق شفیق، رضاخان سیدی یک نظرسنجی در باب اعدام دارند، فرمودند تبلیغ کنیم که ملت بروند رای بدهند.
دوم: فوادخان به تنهایی، یک‌تنه، یکه و یالقوز همین‌طور جدی‌جدی یک سری قورباغه طلایی در چهارچوب‌های مختلف اعطا کرده است. از خودمان در بخش مینیمال تقدیر کرده است و در بخش مجلات به هزارتو یک نصفه قورباغه طلایی داده است (آن یکی نصفه‌اش را به زنستان داده)
سوم: پیامی داریم از برای آن جماعتی که نشسته‌اند همه بروند خودشان را ثبت کنند و سامان‌داده شوند: حضرات بروند جلو بوق بزنند.


خواب‌آلود است مثل هرروز، چشم‌هایش از همیشه بیشتر. شاید به‌خاطر شب‌‌بیدار ماندن و طرح کشیدن، خواب‌آلودی بهش می‌آید. موها توی صورتش ریخته‌اند. ناخن اشاره دست چپش شکسته، کوتاه کرده. شالش را ندیدم مرتب کند، لابد نیازی نیست. تستش را می‌برد، آخر سر حوصله‌اش از کارد و چنگال سر می‌رود. سمت چپ روی سینه‌اش سنجاقی طلایی نگینی شبیه زنبور دارد. می‌خندد. دست می‌برد طره مویی را می‌کشد پشت گوشش، می‌گویم دختر چرا بردیش عقب.


نمی‌توان از این احساس گریخت که فرمول‌های ریاضی وجودی مستقل و فراستی ذاتی دارند، از ما و حتی از مکتشفین خود عاقلترند، و بیش از آنچه صرف به‌دست آوردن آن‌ها کرده‌ایم به ما می‌دهند.
هانریش هرتز


صفحه‌ی اول